وانشات
کلاه مشکیش رو گذاشت و بعد از اینکه مطمئن شد تیپش کلا سیاهه به سمت در رفت و بازش کرد و از خونه خارج شد
به اولین تاکسی که جلوش قرار گرفت دست تکون داد و بعد وایسادن زود سوارش شد
_میشه به این آدرس برین
*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*
وارد رستوران شد و با دیدن هوسوک که نشسته روی میز به سمتش رفت
هوسوک با صدای پای یونگی متوجه شد که اومده پس بلند شد
_سلام فک کنم دیر کردم
+نه دیر نکردی بشین
دوتاشون روبروی هم نشستن
+واقعا باید یه جایی ثبت کنم که مین یونگی با جانگ هوسوک به سومین قرارشون اومد
_هوبا اونجور نگو..غذات رو بخور سرد شده
چند دقیقشون با سکوت هردو نفر گذشت که یونگی به خاطر آوردن چیزی دست از خوردن کشید
_هوبا راستی چرا به همینقدر راحت به بچه های کلاس گفتی که داریم باهم قرار میزاریم خجالت آور بود
+چه اشکالی داره منو ببین ما چند ساله باهم دوست...دوستت در آینده میتونه دوست پرست،رلت،همسرت و یا حتی دشمنت باشه چه عیبی داره که قرار میزاریم اینقدر ور ور نکن غذا تو بخور
*_*_*_*_*_*_*_*_*_*
+خب یونگیا رسیدیم....امم...برو تو سرده
هوسوک پیشنهاد داده بود که پیاده بیان تا خونه ی یونگی و بعد هوسوک بره
_آها آره...خب پس بای
یونگی خواست به سمت در برگرده که صدای هوسوک رو شنید
+چیزی یادت نرفته
یونگی با خجالت برگشت و بوسه ای روی لب های هوسوک گذاشت و خواست عقب بکشه که
هوسوک از کمرش گرفت و نذاشت عقب بره
هوسوک لب هاش رو روی لب های یونگی گذاشت که عمیق بوسید و مک محکمی به لب پایینش زد
یونگی به زور هوسوک رو از خودش جدا کرد
_هو..هوبا خونه کسی نیست میای
+اوکی
یونگی درو باز کرد و وارد خونه شدن....
اسماته بیاین پی وی
به اولین تاکسی که جلوش قرار گرفت دست تکون داد و بعد وایسادن زود سوارش شد
_میشه به این آدرس برین
*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*
وارد رستوران شد و با دیدن هوسوک که نشسته روی میز به سمتش رفت
هوسوک با صدای پای یونگی متوجه شد که اومده پس بلند شد
_سلام فک کنم دیر کردم
+نه دیر نکردی بشین
دوتاشون روبروی هم نشستن
+واقعا باید یه جایی ثبت کنم که مین یونگی با جانگ هوسوک به سومین قرارشون اومد
_هوبا اونجور نگو..غذات رو بخور سرد شده
چند دقیقشون با سکوت هردو نفر گذشت که یونگی به خاطر آوردن چیزی دست از خوردن کشید
_هوبا راستی چرا به همینقدر راحت به بچه های کلاس گفتی که داریم باهم قرار میزاریم خجالت آور بود
+چه اشکالی داره منو ببین ما چند ساله باهم دوست...دوستت در آینده میتونه دوست پرست،رلت،همسرت و یا حتی دشمنت باشه چه عیبی داره که قرار میزاریم اینقدر ور ور نکن غذا تو بخور
*_*_*_*_*_*_*_*_*_*
+خب یونگیا رسیدیم....امم...برو تو سرده
هوسوک پیشنهاد داده بود که پیاده بیان تا خونه ی یونگی و بعد هوسوک بره
_آها آره...خب پس بای
یونگی خواست به سمت در برگرده که صدای هوسوک رو شنید
+چیزی یادت نرفته
یونگی با خجالت برگشت و بوسه ای روی لب های هوسوک گذاشت و خواست عقب بکشه که
هوسوک از کمرش گرفت و نذاشت عقب بره
هوسوک لب هاش رو روی لب های یونگی گذاشت که عمیق بوسید و مک محکمی به لب پایینش زد
یونگی به زور هوسوک رو از خودش جدا کرد
_هو..هوبا خونه کسی نیست میای
+اوکی
یونگی درو باز کرد و وارد خونه شدن....
اسماته بیاین پی وی
۲۲.۴k
۲۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.