لاک قرمز زدم با حسرت دستامو نگاه کردم

لاک قرمز زدم با حسرت دستامو نگاه کردم
حیف ناخنام شکسته بود تو بازی دیشب...
عزیزجون به دستام نگاه کرد گفت:
انقدر لاک قرمز دوست داشتم اما هیچوقت نزدم..
بچه که بودم حنا میزدن به ناخنام دختر که شدم گفتن لاک قرمز مال دختر خرابه بعدشم که معلم شدم و زشت بود با لاک قرمز برم سرکلاس...
گفتم : عزیز هنوزم صدا و سیما وقتی میخواد فاحشه نشون بده شال قرمز میزنه سرش ولی من فاحشه هامونو باریش و تسبیح میبینم که خوابشون تو‌مجلسه بیداریشون تو پاتایا...
روسیاه شدن از جای مُهرِ سوخته رو پیشونیشون..
شاید اگه دروغ و پول حروم مثه الکل بو‌ داشت دهن اینا بوی لجن میداد..
کلاه گَپ ندارن ولی زیر پارچه ای که دور سرشون پیچیده نقشه ها دارن..نقشه نابودی...
با آهنگای هِوی مِتال مغزمونو پر نکردن ولی با ذکر یا الله دارن جیبمونو خالی میکنن..
فاحشه اونا هستن نه تو بازنشسته آموزش و‌پرورش با حقوق بخور و نمیر... :(
واسش لاک زدم...همون رنگی که همیشه حسرتشو داشت...بعدش دست تو دست عکس گرفتیم..
خوشحال بود انگار حسرتِ لاک قرمز دستشو ول کرده بود وسط جشن شادی...
دیدگاه ها (۱۰)

حضرت عشق🎇 🎇 ✔ ✔

یک سال ازت بزرگترم اما همیشه گذاشتم که تو احساس بزرگی کنی و ...

بِخَند کِه صِدای قَهقَهَه ات قَشَنگتَرین صِدایِ این مَنطِقَه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط