عمر بگذشت به مستی و دگر هوش نبود
عمر بگذشت به مستی و دگر هوش نبود
هرچه گفت پیر خردمند ولی گوش نبود
از سر خود نظری کار به اینجا افتاد
که بجز حسرت و غم همدم و آغوش نبود
هرچه گفت پیر خردمند ولی گوش نبود
از سر خود نظری کار به اینجا افتاد
که بجز حسرت و غم همدم و آغوش نبود
- ۳۲۹
- ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط