همیشه یه جور عجیبی شاملو میخوند

.همیشه یه جورِ عجیبی شاملو می‌خوند...
با یه حس خاصی عاشقانه‌های فروغ رو می‌خوند...
یه روز بهش گفتم:
مگه میشه این‌همه احساسی که توی دکلمه‌های توست، بدون مخاطب باشه!
عین همه‌ی اونایی که یه روزی سخت دل‌دادن، چشماشو تنگ کرد و زل زد به یه راه دور که انگار می‌رسید به یه جایی از گذشته‌شو گفت:
گاهی عشق اونقدر بزرگ میشه که سوژه‌ی عاشقیت، توش گمه...
فقط می‌دونی که عاشقی...
و این حس بزرگیه...
برات آرزو می‌کنم اگه یه روزی قرار به دل‌دادنت شد، اینجوری عاشق بشی...❤
دیدگاه ها (۱)

#Marriage

#Marriage

چقدر این روزها دلم لبخندت را میخواهد...میخواهم باهم بگیم و ب...

ذکرِ تو از زبان من فکرِ تو از خیالِ منچون بِرود که رفته ای د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط