سناریو استری کیدز ( درخواستی )
سناریو استری کیدز ( درخواستی )
موضوع: وقتی به عنوان خواهر ۱۳ سالشون ساعت سه شب از بار برمیگردی👻🍷
چان: برگرد همونجایی که ازش اومدی زودددد
ا/ت: اوپااااا غلط کردممم ( گریه )💔😔
سونگمین:
ا/ت: مرسییییی اوپا فکر نمی کردم بزاری ش.ر.ا.ب بخورم این اولین بارمهه ( ذوغ )
سونگمین: زیر لب: معلومه چون اون چیزی که تو داری می خوری اب البالوعه جوجه من 😉🤫
هیونجین: گدومممم گوری بودی تا این موقعععع ؟ ( داد، عصبی )
ا/ت: ر..رفته بودم ب..بار ( گریه )
هیونجین: چی گفتی؟ ( خونسرد )
ا/ت: رفته بودم بار ( ترس ، بغض )
هیونجین: ( سیلی ) گمشوووو اتاقتتتت😠😤
جونگین: ( بچم خودشم همراه ا/ت بوده اما چون جفتشون زیر سن قانونی بودن راهشون ندادن داخل الانم تو خونه نشستن داره باب اسفنجی نگاه می کنن😐😂 )
هان:
ا/ت: دادااااااش
هان: چته؟؟؟
ا/ت: در خونه قفله
هان: می دونم خودم قفلش کردم چون وقتی تو نبودی از اخبار شنیدم دخترایی که قبل از ساعت ده شب خواب نباشن دزدا میان می برنشون
ا/ت: زیر لب: ولی من می خواستم برم بار اما دلمم نمی خواد از داداش دور بشم پس میرم می خوابم ( ترس )
هان: خنگ کوچوله ی من ( لبخند ) 😜😴
فیلیکس: ( خبر رسیده فردا ی وقتی که ا/ت از بار برگشته اون بار تماما تخریب شده و بله فیلیکس غیرتی می شود 😎😏 )
چانگبین:
ا/ت: هوففف بخیر گذشت کسی نفهمید رفته بودم بیرون ( ترس )
چانگبین: جایی تشریف می بردین خانم ؟ ( اخمو ، بم )
ا/ت: چیزه من....
چانگبین: نیازی نیست توضیح بدی برای غریبه ها چیزی که توضیح نمیدن.
ا/ت: د...داداششششش ( گریه )
چانگبین: ........🙄😒
لینو: ( چون رییس بار دوستش بوده قبل از اینکه پاتو تو بار بزاری کولت کرده بردت خونه الانم سر به زیر رو به روی مامان، بابات و لینو نشستی 🤯😥 )
موضوع: وقتی به عنوان خواهر ۱۳ سالشون ساعت سه شب از بار برمیگردی👻🍷
چان: برگرد همونجایی که ازش اومدی زودددد
ا/ت: اوپااااا غلط کردممم ( گریه )💔😔
سونگمین:
ا/ت: مرسییییی اوپا فکر نمی کردم بزاری ش.ر.ا.ب بخورم این اولین بارمهه ( ذوغ )
سونگمین: زیر لب: معلومه چون اون چیزی که تو داری می خوری اب البالوعه جوجه من 😉🤫
هیونجین: گدومممم گوری بودی تا این موقعععع ؟ ( داد، عصبی )
ا/ت: ر..رفته بودم ب..بار ( گریه )
هیونجین: چی گفتی؟ ( خونسرد )
ا/ت: رفته بودم بار ( ترس ، بغض )
هیونجین: ( سیلی ) گمشوووو اتاقتتتت😠😤
جونگین: ( بچم خودشم همراه ا/ت بوده اما چون جفتشون زیر سن قانونی بودن راهشون ندادن داخل الانم تو خونه نشستن داره باب اسفنجی نگاه می کنن😐😂 )
هان:
ا/ت: دادااااااش
هان: چته؟؟؟
ا/ت: در خونه قفله
هان: می دونم خودم قفلش کردم چون وقتی تو نبودی از اخبار شنیدم دخترایی که قبل از ساعت ده شب خواب نباشن دزدا میان می برنشون
ا/ت: زیر لب: ولی من می خواستم برم بار اما دلمم نمی خواد از داداش دور بشم پس میرم می خوابم ( ترس )
هان: خنگ کوچوله ی من ( لبخند ) 😜😴
فیلیکس: ( خبر رسیده فردا ی وقتی که ا/ت از بار برگشته اون بار تماما تخریب شده و بله فیلیکس غیرتی می شود 😎😏 )
چانگبین:
ا/ت: هوففف بخیر گذشت کسی نفهمید رفته بودم بیرون ( ترس )
چانگبین: جایی تشریف می بردین خانم ؟ ( اخمو ، بم )
ا/ت: چیزه من....
چانگبین: نیازی نیست توضیح بدی برای غریبه ها چیزی که توضیح نمیدن.
ا/ت: د...داداششششش ( گریه )
چانگبین: ........🙄😒
لینو: ( چون رییس بار دوستش بوده قبل از اینکه پاتو تو بار بزاری کولت کرده بردت خونه الانم سر به زیر رو به روی مامان، بابات و لینو نشستی 🤯😥 )
۱۶.۶k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.