فال حافظ که گرفتم چمـدان قسمت شد
فال حافظ که گرفتم چمـدان قسمت شد
سفر از فصل خوشی سوی خزان قسمت شد
بس که از پیله و بن بست قضـــا ترسیدم
عاقبت سخت ترین جبر جهان قسمت شد
مانده بودم چه کنم؟ بر سر رفتن و ماندن
اجتنابی نه در این و نه در آن قسمت شد
چونکه ارکان نمازم به شکستن تن داد
گریه از فرط دعا وقت اذان قسمت شد
درد دوری که وجودم به خطر می انداخت
به درازا بکشید و موی سپید قسمت شد
می نوشتم رخ تو منطق دنیایم است
منطقم رفت,فقط بار گران قسمت شد
در فرایند جدایی به عــــدم چنگ زدم
به تحمل که زدم زخم زبان قسمت شد
گرچه دل از هدفش سست نگردید اما
فال حافظ که گرفتم چمدان قسمت شد
سفر از فصل خوشی سوی خزان قسمت شد
بس که از پیله و بن بست قضـــا ترسیدم
عاقبت سخت ترین جبر جهان قسمت شد
مانده بودم چه کنم؟ بر سر رفتن و ماندن
اجتنابی نه در این و نه در آن قسمت شد
چونکه ارکان نمازم به شکستن تن داد
گریه از فرط دعا وقت اذان قسمت شد
درد دوری که وجودم به خطر می انداخت
به درازا بکشید و موی سپید قسمت شد
می نوشتم رخ تو منطق دنیایم است
منطقم رفت,فقط بار گران قسمت شد
در فرایند جدایی به عــــدم چنگ زدم
به تحمل که زدم زخم زبان قسمت شد
گرچه دل از هدفش سست نگردید اما
فال حافظ که گرفتم چمدان قسمت شد
۶۵۶
۰۶ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.