باران به بساط اول این سال ببارید

باران به بساط اول این سال ببارید
ابر این همه تأخیر که کرد از پی آن کرد

تا در نظرت باد صبا عذر بخواهد
هر جور که بر طرف چمن باد خزان کرد

گل مژده بازآمدنت در چمن انداخت
سلطان صبا پر زر مصریش دهان کرد

از دامن که تا به در شهر بساطی
از سبزه بگسترد و بر او لاله فشان کرد

شاید که زمین حله بپوشد که چو سعدی
پیرانه سرش دولت روی تو جوان کرد

سعدی
دیدگاه ها (۳)

هر غروب می آید و مرا در آغوش میگیردتنهاتاریکی است که مرا خوب...

عهد بستم که دگر یاد ز عصیان نکنمیاد جرم و گنه و نقض به پیمان...

اللّهُمَ!!.. أسألُك صَباحاً مُبَشراً ..وَهَماً راحلاً .. وعم...

السلام على أبا تراب السلام على باب مدينة العلم السلام على ال...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط