هوای حادثههایم همیشه بارانیست

هوای حادثه‌هایم همیشه بارانی‌ست
تنم حریصِ بهار و دلم زمستانی‌ست

نشد شکوفه برآرد درختِ زندگی‌ام
که در خزانهٔ بختم کویر زندانی‌ست

کسی رسیده از آن دور سمتِ آبادی
برای فتح دیاری که مرزِ ویرانی‌ست

بگو که در رگ فرزند کشته‌ام «کسری»
هنوز هم تپشِ نغمه‌های«خاقانی»ست

بگو به ظلمت شب عادتم نخواهد داد
که در سرای دلم آفتاب مهمانی‌‌ست

همیشه ظاهر خود را به خرقه می‌پوشد
کسی که باطن اندیشه‌هاش عریانی‌ست

بزن تو هم به سرم پرچمی به نام خودت
همیشه قصه همین بوده؛ کوه قربانی‌ست
#پوریا_شیرانی
#M
دیدگاه ها (۱)

گفتم:«بدوم تا تو همه فاصله ها را»تا زودتر از واقعه گویم گله ...

عینِ مَرگ استاگر بی تو بخواهَد بروَد،او که از جانِ خودَتدوست...

سرد بودن با مرا، دیوار یادت داده استنارفیق بی‌مروت، کار یادت...

چه شاعرانه است فریادشان زیر پاهایمانبرگ هایی که روزی برای آر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط