واژه شب

نشستم
به تصوّرات دختربچه‌ای
که با کندنِ میخی از دیوار
به تماشای باغِ مخفی می‌نشست، آب دادم

نشستم
به دیوار اتاقم
که می‌خواست
در سیرِ تکاملی‌اش به پنجره‌ای بدل بشود، آب دادم


نشستم
به تقویم رومیزی‌ام
که وظیفه داشت
چندین برگ برای قرار با تو برویاند، آب دادم

و زنی رویاندم از خودم
که هوای اتاقی را که در آن نفس کشیده بودی
در شیشه‌ کرده بود و با خود، همه‌جا می‌برد


نشستم
به واژۀ «شب» آب دادم
آنقدرکه نیمۀ دیگر زمین نیز تاریک شد،
آنگاه
در تاریکِ عظیم، دوستت داشتم،
و صبح‌دم
چشم‌هایت را که آرام‌آرام باز ‌کردی،
تکه
‌‌تکه
از تاریکی خارج شدم و
رستگار شدم.


#لیلا_کردبچه
دیدگاه ها (۲)

گفت:چقدر مرد شدی خانم جعفری!سرمو تکون دادم و گفتم:یه دردایی ...

قسمت زیبای شازده کوچولو

نوالقلم و مایسطرون...نوشتن... نوشتن و نوشتن...من بهش میگم جن...

حامد خان عسگری...فراق یار مگر جا برای غم دیگری میگذارد؟!اصلا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط