ویو نویسنده:
ویو نویسنده:
میخواستن بخوابن که صدای ران اومد
رینو باجی سرشونو برگردوندن دیدن رانه
ران: سلام ریــ _
ران وقتی که رینو با ی شلوارک کوتاه و یه سوتین دید حسابی شوکه شد باجی روشو برگردوند که مثلا ران نفهمه ران رفت سمت باجی و دستشو گذاش رو شونش
ران: خب پس.....
باجی: بله؟(بچه صگ ترس شد😂)
ران: بدن خواهرم خیلی خوبه تعجبی نیس دوسش داری
رین با سرخی تمام: هوی!
ذهن باجی: وا د فـــ...
کریه: هوی ران
ران سرشو برگردوند: بله
کریه: کر نیستم
ران: من که بدن تو رو دیدم بدن تو اصا قابل مقایسه با بدنش نیست
رین: راستی ریندو کو
یهو ریندو رینو از پشت بغل کرد
ریندو: بو!
رین یا اهل بیت مسیح تو اینجا چیکار داری؟
ریندو: هر جا ران باشه منم هستم
ریندو دستاشو ضربدری گذاشته بود وسط سینه رین
رین: نکن
ریندو: چرا؟
رین: دارم میگم نکن اذیتم
ریندو: نمیخوام
رین: دلت کتک میخواد؟
ریندو: گه خوردم
رین: کم خوردی
و کل حیاطو دنبال هم کردن اخر ریندو افتاد تو اب
رین: هه حقت بود
ران: الان داداشم سرما میخورههه
رین: میخاس نکنه
بلاخره ساعت یک تصمیم گرفتن بخوابن
رینو باجی رو ی مبل. رانو کریه رو ی مبل. ریندو سینگل به گور هم رو یه مبل
(عکس خونه باجیو قبلا گذاشتم)
صب ساعت هشت:
ویو رین:
بیدار شدم بغل باجی بودم. ای خدا چقد جذابههههه امروز شنبس؟ تعطیله یا نه؟ ولی خب من الان تو این حالت مدرسه هم باشه نمیتونم پاشم
باجی: خوب خوابیدی لیدی؟
رین: مگه میشه بغل تو خوب نخوابم؟
باجی: بیا جلو
رفتم صورتمو نزدیکش کردم
*بوسیدن رین *
*وی گونه اش گل می اندازد*
باجی؟
بله؟
برا جی بود؟
هیچ همینجوری از فرصت استفاده کردم
بااااکا
ویو نویسنده:
رین دوباره خودشو تو بغل باجی جا کرد
رین: یکم دیگه بخواب عشقم.... هنوز زوده
باجی: باش
باجی خودشو کشوند پایین سرشو گذاش رو سینه رین
باجی: اذیت نیستی که؟
نه راحت باش
بعد سر باجی رو گرفت و خوابیدن ( منم میخواااام به منم باجی بدیییییین)
یکم دیگه بارمن اومد رانو کریه همه رو بیدار کردن که برن داخل
کریه: آآآ چه بارونی داره میاد. اونی مبلا خیس میشنا
باجی : خب چیکا کنم؟
کریه: نمیری یه پلاستیکه چیزی بکشی روشون
باجی: نه... مگه تا الان چن دفه رفتم که این بار بعدش باشه؟
کریه: خر
باجی: خودتی
ریندو: نمیخواین بس کنین
کریه و باجی: نه!
رین: انقد بد خندش میگیره که میفته رو زمین و اشکش درمیاد و یهو نفسش بند میاد
باجی وران میرن رینو میشونن رو یه صندلی و براشاب میارن
رین: باجی کریه با جفتتونم خیلی گاوین
کریه و باجی: من چیکار کردم
ران: کریه ریندو یه لحظه بیاین
سه تا شون رفتن تو اتاق
باجی: رین سرما میخوری بیا بهت لباس بدم
رین: ممنون ولی... این همه لباس از کجا میاری
باجی: حالا...
میرن تو اتاق باجی و.......
میخواستن بخوابن که صدای ران اومد
رینو باجی سرشونو برگردوندن دیدن رانه
ران: سلام ریــ _
ران وقتی که رینو با ی شلوارک کوتاه و یه سوتین دید حسابی شوکه شد باجی روشو برگردوند که مثلا ران نفهمه ران رفت سمت باجی و دستشو گذاش رو شونش
ران: خب پس.....
باجی: بله؟(بچه صگ ترس شد😂)
ران: بدن خواهرم خیلی خوبه تعجبی نیس دوسش داری
رین با سرخی تمام: هوی!
ذهن باجی: وا د فـــ...
کریه: هوی ران
ران سرشو برگردوند: بله
کریه: کر نیستم
ران: من که بدن تو رو دیدم بدن تو اصا قابل مقایسه با بدنش نیست
رین: راستی ریندو کو
یهو ریندو رینو از پشت بغل کرد
ریندو: بو!
رین یا اهل بیت مسیح تو اینجا چیکار داری؟
ریندو: هر جا ران باشه منم هستم
ریندو دستاشو ضربدری گذاشته بود وسط سینه رین
رین: نکن
ریندو: چرا؟
رین: دارم میگم نکن اذیتم
ریندو: نمیخوام
رین: دلت کتک میخواد؟
ریندو: گه خوردم
رین: کم خوردی
و کل حیاطو دنبال هم کردن اخر ریندو افتاد تو اب
رین: هه حقت بود
ران: الان داداشم سرما میخورههه
رین: میخاس نکنه
بلاخره ساعت یک تصمیم گرفتن بخوابن
رینو باجی رو ی مبل. رانو کریه رو ی مبل. ریندو سینگل به گور هم رو یه مبل
(عکس خونه باجیو قبلا گذاشتم)
صب ساعت هشت:
ویو رین:
بیدار شدم بغل باجی بودم. ای خدا چقد جذابههههه امروز شنبس؟ تعطیله یا نه؟ ولی خب من الان تو این حالت مدرسه هم باشه نمیتونم پاشم
باجی: خوب خوابیدی لیدی؟
رین: مگه میشه بغل تو خوب نخوابم؟
باجی: بیا جلو
رفتم صورتمو نزدیکش کردم
*بوسیدن رین *
*وی گونه اش گل می اندازد*
باجی؟
بله؟
برا جی بود؟
هیچ همینجوری از فرصت استفاده کردم
بااااکا
ویو نویسنده:
رین دوباره خودشو تو بغل باجی جا کرد
رین: یکم دیگه بخواب عشقم.... هنوز زوده
باجی: باش
باجی خودشو کشوند پایین سرشو گذاش رو سینه رین
باجی: اذیت نیستی که؟
نه راحت باش
بعد سر باجی رو گرفت و خوابیدن ( منم میخواااام به منم باجی بدیییییین)
یکم دیگه بارمن اومد رانو کریه همه رو بیدار کردن که برن داخل
کریه: آآآ چه بارونی داره میاد. اونی مبلا خیس میشنا
باجی : خب چیکا کنم؟
کریه: نمیری یه پلاستیکه چیزی بکشی روشون
باجی: نه... مگه تا الان چن دفه رفتم که این بار بعدش باشه؟
کریه: خر
باجی: خودتی
ریندو: نمیخواین بس کنین
کریه و باجی: نه!
رین: انقد بد خندش میگیره که میفته رو زمین و اشکش درمیاد و یهو نفسش بند میاد
باجی وران میرن رینو میشونن رو یه صندلی و براشاب میارن
رین: باجی کریه با جفتتونم خیلی گاوین
کریه و باجی: من چیکار کردم
ران: کریه ریندو یه لحظه بیاین
سه تا شون رفتن تو اتاق
باجی: رین سرما میخوری بیا بهت لباس بدم
رین: ممنون ولی... این همه لباس از کجا میاری
باجی: حالا...
میرن تو اتاق باجی و.......
۱.۲k
۱۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.