ساده دلانه گمان می کردم

ساده دلانه گمان می کردم...
تو را در پشت سر رها خواهم کرد!
در چمدانی که باز کردم، تو بودی...
هر پیراهنی که پوشیدم...
عطرِ تو را با خود داشت...
و تمام روزنامه های جهان...
عکس تو را چاپ کرده بودند!
به تماشای هر نمایشی رفتم...
تو را در صندلی کنار خود دیدم!
هر عطری که خریدم...
تو مالک آن شدی!
پس کی؟
بگو کی از حضور تو رها می شوم!
مسافر همیشه همسفر من!

#نزار_قبانی
دیدگاه ها (۲)

همه ی ما انسانها ، درد مشترکی داریم!! ناسپاسی به وقت داشتن ن...

دوست دارم به یاد بیاورمروزهایی را که دوستم داشتیو هر شبآن قد...

و من گره خواهم زدچشم ها را با خورشیددل ها را با عشقسایه ها ر...

برای منکه به ابدیت ایمان ندارم! برای یک هفته،برای چند روز،بر...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط