مشغول کار با لپ تاپم بودم که پای پسر کوچیکم در حال بازی ب
مشغول کار با لپ تاپم بودم که پای پسر کوچیکم در حال بازی به سیم آداپتور خورد و اتصال قطع و دستگاه خاموش شد! خدای من! هنوز تغییرات رو ذخیره نکرده بودم و همه چیز پرید!!
داد کشیدم «جلو پاتو نگا کن بچه! همه زحمتام به باد رفت!!» « خانوم بیا این بچه رو بگیر انقد نیاد تو دست و پای من!»...
آسمون و زمینو به هم دوختم. یه کم که آروم شدم دوباره روشنش کردم و نشستم سر کارم. بعد مدتی احساس خستگی کردم، رفتم برای خودم یه فنجون چای ریختم و خواستم برگردم سر میز، که حواسم نبود و پام خورد به سیم و دوباره....
وای خدای من!! دوباره همه چیز پرید!! همینطور که مشغول وصل کردنش بودم، آروم با خودم میگفتم «تا تو باشی کوچکترین تغییرات رو هم بلافاصله ذخیره کنی ...»
یهو چشمم به پسرم افتاد که ناراحت از فریادی که سرش کشیده بودم، به سکوت الانم خیره شده بود...
🌱 خطاهای دیگران را، چون خطاهای خویش تحمل کن🌱
#روابط_انسانی
داد کشیدم «جلو پاتو نگا کن بچه! همه زحمتام به باد رفت!!» « خانوم بیا این بچه رو بگیر انقد نیاد تو دست و پای من!»...
آسمون و زمینو به هم دوختم. یه کم که آروم شدم دوباره روشنش کردم و نشستم سر کارم. بعد مدتی احساس خستگی کردم، رفتم برای خودم یه فنجون چای ریختم و خواستم برگردم سر میز، که حواسم نبود و پام خورد به سیم و دوباره....
وای خدای من!! دوباره همه چیز پرید!! همینطور که مشغول وصل کردنش بودم، آروم با خودم میگفتم «تا تو باشی کوچکترین تغییرات رو هم بلافاصله ذخیره کنی ...»
یهو چشمم به پسرم افتاد که ناراحت از فریادی که سرش کشیده بودم، به سکوت الانم خیره شده بود...
🌱 خطاهای دیگران را، چون خطاهای خویش تحمل کن🌱
#روابط_انسانی
۱.۱k
۰۵ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.