ما

ما
فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
با صدایی ناتوان‌تر زآنکه بیرونید از سینه
راویان قصه‌های رفته از یادیم
کس به چیزی یا پشیزی برنگیرد سکه هامان را
گویی از شاهی ست بیگانه
یا ز میری دودمانش منقرض گشته
گاهگه بیدار می‌خواهیم شد زین خواب جادویی
همچو خواب همگنان غار،
چشم می‌مالیم و می‌گوییم: آنک، طرفه قصر زرنگار
صبح شیرینکار
لیک بی مرگ است دقیانوس
وای، وای، افسوس

#مهدی_اخوان_ثالث




#تکست_خاص
دیدگاه ها (۱)

خوشا رها کردن و رفتن! خوشا پر کشیدن ،خوشا رهایی . . .!!#شامل...

خاطرات شما را از درون گرم می‌كند، اما در عين حال شما را پاره...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط