موهاشو پشت گوشش زد و بهم گفت

موهاشو پشت گوشش زد و بهم گفت:
چرا انقدر تو دریای هنر و ادبیات غرقی؟
تاریخ به آدم درسای زیادی میده،
ریاضی دونستنش لذتبخشه
و جغرافیا خوندنش یه نیاز.

چتر جاری رو پیشونیشو بستم و گفتم:
یه نیازه اما نه واسه من،
تاریخ من از بعد اکتشاف تو شروع میشه،
قدر مطلق واسه من دو تا دستای توءه
چون هر وقت بین اون دوتام
حالم حتما عالیه،
جغرافیا هم واسه من آغوش توءه که
تموم کشورا و قاره ها رو تو این
سرزمین استوایی خلاصه می کنم

#پارسا_خوانساری
دیدگاه ها (۴)

زنها عاشق که می شوند با چشمهایشان حرف میزنندلبهایشان روزه سک...

در پسِ هر نسیم ملایمبویی گنگ از تو به مشام ام می رسد!نکنددور...

ازدحام ِ نُت هادر حوالئ دستگاه های وصل شده به توخدا را چه می...

‌زن موسیقی ست...نُت به نُت عشق...سمفونی آرامی ڪههمه ی تو را ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط