hi
شبیه یه پسر بچه ی کیوت و بی ازاره.. انگار مه بیدارشده بود بیشتر تو بغلش فشارم داد که سرم چسبید به سینه های لختش.. سرش رو اورد پایینو تو چشمام نگاه کرد چشماش هنوز خوابالو بود 🐰خوبی؟ 🐼اره.. 🐰دلت چطوره؟ 🐼بد نیست.. 🐰دیشب خوش گذشت؟ 🐼اگر یه زره خودت رو کنترل کنی اره.. خوش گذشت🐰الان ناراحتی؟ 🐼نباشم؟ 🐰ببخشید اخه تو خیلی خوبی نمیتونم خودم رو کنترل کنم 🐼حالا عیب نداره.. بگو ببینم کی این اتاق رو درست کردی؟ 🐰الن اتاق همیشه بوده.. از زمانی که ۲۶سالم بود درستش کرده بودم برای همین کارا.. ولی خب درش قفل بوده برای همین تو ندیدش دادم تمیزش کنن دیروز صبح 🐼اها.. 🐰پاشو پاکش تا الان باید صبحونه خورده باشم ساعت چنده؟/به ساعت روی پاتختی نگا کردم و گفتم:ساعت ده و نیمه.. 🐰چقدر خوابیدم. حوله ای از تو پاتختی برداشت و دور خودش پیچید و به سمت کمد اون ور اتاق رفت و شروع کرد لباس پوشیدن. یه سری لبس هم داد منو و چون هی زره بدنم درد میکرد کمک کرد بپوشم از اتاق رفتیم بیرون کوک از خدتکار پرسید 🐰جیمین رفته؟ 🐔بله اقا دو ساعتی هست رفتن.. خانم هس بیوک هم باهاشون رفتن هانا خانم خوابین 🐰یا ابلفضل دیر شد د بدو رفت سمت اتاقش احتمالا میخواد بره شرکت.. رفتم سر میز صبحونه و برا خودم سر وا لقمه گرفتم کوک داشت بدو بدو میرفت که صداش کردم گفتم بیاد اومد پیشم همون طور که با کرواتشو درگیر بود گفت:جان چیزی میخوای عزیزم 🐼بودن صبحونه بیا این لقمه رو بخور. لقمه رو کردم تو دهنشو شورع کرد خوردم با اخم با کرواتش ور میرفت. دستاش رو کنار زدم و شروع کردم کرواتش رو بستن 🐼مثل اینکه اقای مافیا کروات بستن بلد نیست 🐰نام نام( داره میخوره مثلا) همیشه اجوما برام میبنده 🐼دیگه من برات میبندم گره اخر رو زدم و کرواتش رو سفت کردم و لقمه ی دیگه ای بهش دادم و گفتم:دیگه برو. و بهش ای به گونه ام زد و دم گوشم گفت:ماه عسل مون چی؟ 🐼میخوام برم بوسان.. میشه؟ 🐰چرا نشه هماهنگ میکنم مراقب خودت باس کار داشتی زنگ بزن بای. رفت و منم نشستم یه زره کتاب خواندم و بعدم با بادیگارد جون گروه رفتم پیش دکتر کوک.. کمک میخواست.. دو هی نفر بخیه زدم و چند نفرم تیر خورده بودن و عمل انجام دادم.. ساعت پنج بعد از ظهر وبد مه کارم تموم شد و به سمت خونه رفتم در ور وا کردم که هانا پرید بغلم و سولی پشت سرش اومد 🦄اونی کوجا بدوی؟ 🐼مریض داشتم فدات شم.. خوبی؟ 🦄اله اونی.. اونی دیشب نیومدی باهام خیلی خوش گذشت.. تازه دیروز تو لباس علوس خیلی خوشگل شده بودی 🐼مرسی فدات شم من🦋خواهرت دیشب یه جور دیگه خوش گذرونده 🦄چطوری؟ /سولی خواست حرف بزنه که گفتم:بعدا بهت میگم برو با خاله سه بیوک بازی کن
شرط ده تا لایک
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.