شب ها که خیره که میشوم به آسمان از خودم می پرسم واقعا

شب ها که خیره که میشوم به آسمان، از خودم می پرسم: "واقعا من و مشکلاتم کجای این دنیای به این بزرگی را گرفته ایم؟" شاید نقشه ای پشت اینکار بوده، که شب ها بزرگی دنیا بیشتر به چشم بیاید، تا همه بتوانند درک کنند که آن مانع بزرگ در زندگی تک تکمان، واقعا چقدر کوچک و ناچیز است! شاید نقشه ای در کار بوده، که بتوان هر چند وقت یکبار از روی زمین پرواز کرد به دنیایی که برای هیچکس نیست! سند ندارد، قولنامه ندارد، اجاره و رهن ندارد، سرزمینی برای همه، سرزمینی که هیچکس درش بزرگ نیست، مشکلاتش هم همینطور! سرزمینی که در هر جایی که باشی، درست بالای سرت است، صدایت میکند، شب ها ولی نوای دعوتش بلندتر به گوش میرسد، شب ها میشود پرواز کرد...
دیدگاه ها (۱)

این که یکهو تصمیم بگیری همه چیز را عوض کنی و آدمی که تا دیرو...

بلند بودن روزهای تابستان فایده های زیادی دارد مثلا میتوان یک...

خیلی کم پیش می آید کسی به آدم پیشنهادی عملی و به دردبخور بده...

فقط یک بار حس کردم یک نفر درکم کرد ..تازه با ربه کا بهم زده ...

# رز _ سیاه PART _ 40« تارا» وقتی رسیدیم تهیانگ ماشینو کنا...

ادامه پارت آخر فصل دو بازمانده‌ ولی در این میان، سه فرد که ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط