و از وون طرف تهکوک مشغول دیدن فیلم بود نامجون هم داشت به این ...

#𝑳𝑶𝑽𝑬_𝑴𝒀_𝑻𝑬𝑨𝑪𝑯𝑬𝑹
𝒑𝒂𝒓𝒕 ⁸
و از وون طرف تهکوک مشغول دیدن فیلم بود. نامجون هم داشت به این فکر میکرد که قراره از دستشون دیوونه بشه چون الان تازه اولین روز مدرسست و تا پایان مدرسه هنوز 9 ماه دیگه مونده بود. داشت حسرت میخورد.
_________________________________________
•چیشده موچی؟! چرا لباس نمیپوشی.
+هیونگ دیگه توانشو ندارم. اینو بخون.
برگه رک داد به دست جین جین با خوندن نامه ابرو هاش تو هم رفت. عینک روز صورتش رو در اورد
•نمیفهمم مشکلش با تو چیه؟!
+هیونگ یه جیزی هست که من نمیدونم. چرا باید رفتارش با من فرق داشته باشه مگه من چیکارش کردم مگه من پسرش نیستم؟!
هیونگ خودت شاهدی که چقدر جون کندم که خونه به این کوچولو ای رو خریدمخونه ای که کمه کمش باهم دیگه 100 متره.
•جیمین آروم باش. بیا بریم. خودم یه پیگیری میکنم. به رفیقم که وکیله میگم.
+نمیخواد هیونگ.. فدا سرش هر چی باشه یا نباشه مادرمه.
•ولی جیمی..
+برو بیرون میخوام لباسمو عوض کنم.
جین تصمیم گرفت برای عوض کردن حال و هوا یکم با جیمین شوخی کنه.
•باشه جیمینی ولی اینکارا رو با ما نکن انقدر این سفیدا رو بیرون ننداز بچه.
+هیونگگگگگ.
•والا. حالا جدا از شوخی یونگی خیلی بهت نگاه میکردا.
+برو بیروننننن.
جین بعد حرف جیمین از اتاق اومد بیرون و اون چهره خندون سریع به چهره متفکر تبدیل شد.
رفت پایین و کنار یونگی نشست.
_چیزی شده؟!
•نه.
*@یسسسسسسسسس(داد)
هردوشون از داد تهیونگ و کوک ترسیدن روشون رو سمت اون دوتا کردن که دیدن با ذوق همدیگه رو بقل کردن.
@خدایی زوج هاش خوبی بودن.
*عررر چقدر منتظر این صحنه بودم.
نگاهشون رو به فیلم دادن که دو تا پسر درحال کیس بودن. نگاهشو از تلوزیون گرفت و گفت
•هر دوتون خنگین. انقدر بی ال نگاه نکنید.
+هیونگ های عزیز به غیر از تهکوک بریم.
استایلش جذب و جذاب زده بود ولی قیافش یکم در هم بود. آروم از پله اومد پایین به ساعتش نگاهی انداخت.
+نمیریم؟!
یونگی چند دقیقه داشت به جیمین نگاه میکرد که با زنگ خوردن گوشیش از فکر و خیال در اومد.
به صفحه گوشیش نگاه کرد.
"کای"
تنها کسی که الان حوصلشو نداشت گوشیش رو سایلنت کرد و نگاهشو دوباره به جیمین داد با لحن همیشگیش گفت.
_کجا بریم.
*@+مثل همیشه پارکـ.
•یا ایندفعه خودمون که نیستیم استاد های عزیز هم هستن به نظرتون استخر بریم؟!
@استخر این وقته شب.
*یونگی هیونگ چیزی شده؟!
همه نگاهشون رو به یونگی ای دادن که به جیمین خیره بود و روشو سمت جونگکوک کرد.
یونگی تو ذهنش: مرتیکا چرا اینجوری میکنی؟! اگه من تو امتحان ننداختمت.
_چیزی نیست.
*پس چرا به جیم..
_نمیریم دیر شد ها.
به سمت در رفت و ازش خارج شد و سوار ماشینش شد چون همشون باهم و یه جا نبودن جز تهکوک که خونه شون کنار هم بود باهم.
دیدگاه ها (۰)

استایل جیمین

ادامه. جز تهکوک که یک خونه داشت و یک ماشین بقیه با ماشین های...

#𝑳𝑶𝑽𝑬_𝑴𝒀_𝑻𝑬𝑨𝑪𝑯𝑬𝑹 part ⁸4 ساعت بعد تو خواب ناز بود که گوشیش ز...

* یه شماره‌ی ناشناس به جیمین زنگ می‌زنه. *ناشناس: ما هیونگت ...

my month²پارت⁹

my month پارت¹²

عشق مخفی پارت 5

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط