در گشودند به باغ
در گشودند به باغ
و من دلشده را
به سراپرده رنگین تماشا بردند
من به باغ
با زبان بلبل
خواندم
در سماع شب سروستان
دست افشاندم
در پریخانهی پر نقش هزار آینهاش خویشتن را به هزاران سیما دیدم
با لب آینه
خندیدم
من به باغ
همره قافله رنگ و نگار به سفر رفتم
از خاک به گل
رقص رنگین شکفتن را
در چشمه نور
مژده دادم به بهار
من به باغ
زیر آن ساقهی تر
عطر را زمزمه کردم تا صبح
من در تمام شب سرد
روشنایی را خواندم با آب
و سحر را به گل و سبزه بشارت دادم..!
#هوشنگ_ابتهاج
و من دلشده را
به سراپرده رنگین تماشا بردند
من به باغ
با زبان بلبل
خواندم
در سماع شب سروستان
دست افشاندم
در پریخانهی پر نقش هزار آینهاش خویشتن را به هزاران سیما دیدم
با لب آینه
خندیدم
من به باغ
همره قافله رنگ و نگار به سفر رفتم
از خاک به گل
رقص رنگین شکفتن را
در چشمه نور
مژده دادم به بهار
من به باغ
زیر آن ساقهی تر
عطر را زمزمه کردم تا صبح
من در تمام شب سرد
روشنایی را خواندم با آب
و سحر را به گل و سبزه بشارت دادم..!
#هوشنگ_ابتهاج
- ۱.۷k
- ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط