باران که میبارد
باران که میبارد،
به تمام شهر عاشق می شوم،دست خودم را میگیرم،با قطره قطره اش راه می روم.
حالم خیس و خوش میشود،چنان که دلم میخواهد،حتی تمام کسانی که دوستم ندارند را هم مهمانشان کنم.
با هم بباریم و بخوانیم و دوباره از سر،همدیگر را دوست بداریم.
دانه دانه اش را میشناسم،چنان که کسانم را.
اخ که چقدر از زندگی بی باران بیزارم.
ببار تا خود صبح که شب هم مثل من دیوانه ی توست،،باران.
به تمام شهر عاشق می شوم،دست خودم را میگیرم،با قطره قطره اش راه می روم.
حالم خیس و خوش میشود،چنان که دلم میخواهد،حتی تمام کسانی که دوستم ندارند را هم مهمانشان کنم.
با هم بباریم و بخوانیم و دوباره از سر،همدیگر را دوست بداریم.
دانه دانه اش را میشناسم،چنان که کسانم را.
اخ که چقدر از زندگی بی باران بیزارم.
ببار تا خود صبح که شب هم مثل من دیوانه ی توست،،باران.
- ۷۸۸
- ۱۱ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط