لبخند زد، برداشت تِل را، دست در مو برد
لبخند زد، برداشت تِل را، دست در مو برد
از آن چه در من اتفاق افتاد هم بو برد
.
انگار موسی نیل را در نیمه شب وا کرد،
موهای لختش را که هی این سو و آن سو برد
.
اندازه ی یک اصفهان زیباست او، من را
با چشم تا نقش جهان، با لب به خواجو برد!
.
بیهوده می پرسی که من روباه یا شیرم
آن چه نباید، اتفاق افتاد و آهو برد
.
من یک نگاه، او جان! بنازم این تجارت را...!
هم ما به قدر وسع خود بردیم هم او برد
.
سقف هوس هایم، کف درخواست هایش بود
معماری ماسوله را این گونه از رو برد...!
.
.
.
#سیدسعید_صاحب_علم
از آن چه در من اتفاق افتاد هم بو برد
.
انگار موسی نیل را در نیمه شب وا کرد،
موهای لختش را که هی این سو و آن سو برد
.
اندازه ی یک اصفهان زیباست او، من را
با چشم تا نقش جهان، با لب به خواجو برد!
.
بیهوده می پرسی که من روباه یا شیرم
آن چه نباید، اتفاق افتاد و آهو برد
.
من یک نگاه، او جان! بنازم این تجارت را...!
هم ما به قدر وسع خود بردیم هم او برد
.
سقف هوس هایم، کف درخواست هایش بود
معماری ماسوله را این گونه از رو برد...!
.
.
.
#سیدسعید_صاحب_علم
۷۱۱
۲۶ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.