لبخند زد برداشت تل را دست در مو برد

لبخند زد، برداشت تِل را، دست در مو برد
از آن چه در من اتفاق افتاد هم بو برد
.
انگار موسی نیل را در نیمه شب وا کرد،
موهای لختش را که هی این سو و آن سو برد
.
اندازه ی یک اصفهان زیباست او، من را
با چشم تا نقش جهان، با لب به خواجو برد!
.
بیهوده می پرسی که من روباه یا شیرم
آن چه نباید، اتفاق افتاد و آهو برد
.
من یک نگاه، او جان! بنازم این تجارت را...!
هم ما به قدر وسع خود بردیم هم او برد
.
سقف هوس هایم، کف درخواست هایش بود
معماری ماسوله را این گونه از رو برد...!
.
.
.
#سیدسعید_صاحب_علم
دیدگاه ها (۲)

ناز شوال همین امشب و فرداست ولیتا ابد رؤیتِ روی تو بعید است،...

آرزوی دیدنت تنها نه اهل ذوق را ،شیخِ مسجد را هم این رویا به ...

بچه‌ها کی میدونه این پیغام ینی چی؟!!!!!!!!! ینی جا نداریم که...

پسره از آخونده میپرسه : حاج آقا آیا واجبه ما دگمه ی بالای پی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط