جمعه درکی از زمان نیست

جمعه ، درکی از زمان نیست
جمعه زبان مردد فاصله هاست
برزخ از دیروز تا امروز
وحشت فرداهای دور
و هجوم هفته‌ های پوچ
اضطراب دلگیر یک خانه ی تا بی‌ نهایت خالی‌
و تشویش دست‌ های تازه تنها شده
تفکر عجیب آینه ها
لحظه ی لرزان بلوغ یک بغض
پنجره‌ ای که رو به هیچ باز می‌‌ شود
کلاغی در انتظار غروب ، که نمی‌‌ پرد
سکوت
سکوت
و حالتی ، مثل یک خواب ناشکیبا
و سهم ما
از دیدار با عکس هامان
تنها یک جمله
آه یادش بخیر ، روزگار ما ....
دیدگاه ها (۵)

جمعه هابی هوا چه درگیر می شوم در #تُ و دوست داشتنتجمعه ها آ...

همیشه یک نفر پشتِشلوغیهای خیالت هستکه مدام دوستت داردکه مدام...

دلم تنگ است!برای یک نفر که صاف باشد آنقدر که از پشت شیشه ناز...

چقدر سختـه بـه عشق ڪسے نفس بڪشے ڪـهمیدونے هیچوقت هیچ جاے زند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط