آسمان تاريك بود و خورشید
نورش را بر آن تابید
در من سیاهی هایی وجود داشت که
همه از من گریز میکردند
اما تو آنهارا فقط ندیدی ، آن سیاهی هارا
درک کردی و نور ِ وجودت که
مقدس ترین نور بود را
بر من تابیدی و
من با تو ، به دنیایی پا گذاشتم
که خورشیدم در آن قدم میگذاشت
و نفس میکشید ؛