فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۰

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت³⁰

کوک : وای خسته شدم
ات : راستی کوک
کوک : جانم
ات : فهمیدم واسه تولدم چی میخوام
کوک : خب چی ؟
ات : لباس
کوک : چه لباسی میخوای
ات : اونو دیگه نمیدونم فقط به ذهنم رسید که لباس دوست دارم
کوک : میخوای روزت تولدت باهم بریم مرکز خرید هرچی خواستی برات بگیرم ؟
ات : آرهههههه
کوک : باش

ساعت تقریبا ۱۱ شب شده بود من و کوک هم انقد امروز خسته شده بودیم همونجا خوابمون برد

فلش بک به فردا *
با نور خورشید تو صورتم از خواب بیدار شدم دیدم کوک پیشم نیست . یه نگاه به ساعت توی اتاق انداختم چیییی ساعت ۱۲ ظهر بود کی انقد خوابیدمممم .
بلند شدم موهام رو شونه کردم و کار های لازم رو انجام دادم یه لباس گشاد پوشیدم و رفتم پایین . کوک داشت تلوزیون نگاه می‌کرد.  آروم رفتم پیشش
ات : سلام
کوک : سلام پرنسس ظهر بخیر ( لبخند )
ات : مرسی چرا بیدارم نکردی
کوک : خیلی ناز خوابیده بودی دلم نیومد

رفتم بغلش نشستم منم تلوزیون دیدم چند دقیقه بعد احساس کردم گشنمه
ات : کوکی گشنمههه
کوک : یکم دیگه صبر کنی ناهار آماده میشه
بعد نیم ساعت غذا آماده شد و با کوک رفتیم ناهار بخوریم
سر میز غذا *
کوک : ...

خب خب
۲۵ لایک
۱۷ کامنت
دیدگاه ها (۲۴)

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۱

شرایط کمپانی بیگ هیت( هایپ )

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۹

کمپانی های مختلف

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط