فرار!
فرار!
سربازیش را باید داخل خانه ی جناب سرهنگ می گذراند،آن هم زمان شاه ،وقتی وارد خانه شد و چشمش به زن بی حجاب سرهنگ افتاد بدون معطلی پا به فرار گذاشت و خودش را برای جریمه ای که انتظارش را می کشید،آماده کرد.
جریمه اش تمیز کردن تمام دست شویی های پادگان بود.هیجده دستشویی که در هر نوبت،چهار نفر مامور نظافتشان بودند!
هفت روز از این جریمه سنگینش می گذشت که سرهنگ برای بازرسی آمد و گفت: بچه دهاتی!سر عقل آمدی؟
عبدالحسین که نمیخواست دست از اعتقادش بکشد گفت"این هیجده توالت که سهله،اگه سطل بدی دستم و بگی همه ی این کثافت هارو خالی کن توی بشکه،بعد ببر بریز توی بیابون و تا آخر سربازی هم کارت همین باشه،با کمال میل قبول می کنم ولی دیگه تو اون خونه پا نمیگذارم".
بیست روزی این تنبیه ادامه داشت اما وقتی دیدند حریف اعتقاداتش نمی شوند،کوتاه آمدند و فرستادنش گروهان خدمت.
(منبع:کتاب خاک های نرم کوشک)
#سیره_عملی_شهدا
#شهید_عبدالحسین_برونسی
سربازیش را باید داخل خانه ی جناب سرهنگ می گذراند،آن هم زمان شاه ،وقتی وارد خانه شد و چشمش به زن بی حجاب سرهنگ افتاد بدون معطلی پا به فرار گذاشت و خودش را برای جریمه ای که انتظارش را می کشید،آماده کرد.
جریمه اش تمیز کردن تمام دست شویی های پادگان بود.هیجده دستشویی که در هر نوبت،چهار نفر مامور نظافتشان بودند!
هفت روز از این جریمه سنگینش می گذشت که سرهنگ برای بازرسی آمد و گفت: بچه دهاتی!سر عقل آمدی؟
عبدالحسین که نمیخواست دست از اعتقادش بکشد گفت"این هیجده توالت که سهله،اگه سطل بدی دستم و بگی همه ی این کثافت هارو خالی کن توی بشکه،بعد ببر بریز توی بیابون و تا آخر سربازی هم کارت همین باشه،با کمال میل قبول می کنم ولی دیگه تو اون خونه پا نمیگذارم".
بیست روزی این تنبیه ادامه داشت اما وقتی دیدند حریف اعتقاداتش نمی شوند،کوتاه آمدند و فرستادنش گروهان خدمت.
(منبع:کتاب خاک های نرم کوشک)
#سیره_عملی_شهدا
#شهید_عبدالحسین_برونسی
۱.۵k
۱۲ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.