نمی بارد

نمی بارد ...

دیگر بارانی نمی بارد
بر بامِ خانه
که با ترانه باشد
یا بی ترانه ،

و دیگر هر آن چه به یادم می آید
از گردشِ روزهای دیرین ،
در کویر خشک و بی آب و علفی ست
که در تابشِ بی وقفه ی خورشیدِ سوزان
سایه ای برایش نمانده
دمی برایِ آسودن ،

تو را چه می شود آسمان
خسته و دلتنگی چرا ؟!

ببار
سبک شو ...
شاید
جایی در انتهای این برهوتِ تنهایی
گوشی در حسرتِ شنیدن
چشمی در عطشِ دیدن
و قلبی برای تپیدن
در انتظارِ شکستنِ حبابِ سکوت تو
جانش به لب آمده باشد
#زهره_برقچی #باغ_شاهزاده_ماهان_کرمان
دیدگاه ها (۱)

آدمی اگر هیچ چیز در این دنیا نداشته باشد، باز هم چیزی هست که...

#تلنگرمیلیون ها درخت در جهان به طور اتفاقی،توسط موش هاو سنجا...

آرزوهای مرا باران شست،باد آمدگل شب بو را بُردشعرهایم پژمردچه...

احترام که میزاریفکرمیکنن لایق احترامن!نه عزیزم!مارو مادرمون ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط