حاله من اصلا خوب نیست

حاله من اصلا خوب نیست...
شاید رفتم...
شاید مردم....
از حاله خودم خبر ندارم....
کاش بخوابمو...
دیگه بیدارنشم....
دلم خیــــــلی گرفتس....
وقتی که رفتم بعضیا تازه میفهمند یه کارایی رو باید میکردن که نکردن.....
خیــــــلی آرزو ها و رویاها داشتم ولی همشونو فداش کردم....
اون هنوزم نمیدونه که پشت اون خنده هام گریه بود...
هنوزم خیلی چیزها رو نمیدونه.....
هیچ وقت ازش گله نکردم...
فقط ریختم تو خودم....
خوب منم آدمم...
دل دارم...
احساس دارم....
یادته بهت قول داده بودم یکی میاد تورو ازم میگیره....؟!
فک کنم اومده...
چون دیگه ازم خبر نمیگیری...
بوت..
خاطراتت...
خندت...
نگاهت...
هیچکدوم از یادم نمیره...
الان میگین این یارو دیوونس...
اره من دیوونم....
هنوزم اون نامه ای که آخرین روز بهم دادی رو میخونم...
هنوزم بوی عطرت روش مونده...
میخوام برگردم به عقب...
به روزایی که پیشم بودی...
یواشکی میومدم میدیدمت...یادته؟؟...
یادته وقتی فرار کردی به پات وایسادم...؟؟
ازم گله نکن چرا رفتم؟!!
چون طاقت دوری تو ندارم...
:(
دیدگاه ها (۹)

بـــــه تنـــــهایی عـــــادت کـــــرده ام...!!!امـــــا گاه...

:(

:(

:(

رمان چرا به من نمی پیوندی؟........یک روز بهاری بود من و دوست...

SENARIO :: SOKUKU :: PART :: 4

⁷𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭 اومدن سر میز نشستن که اصن اون حال ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط