تغییر عجیب مرد شامی توسط امام محمد باقر
بازمانده کربلا، فدای دل غمدیده ات 😭
* اطاعت خدا در دشمنى با شما است
از محمد بن سليمان او از پدرش نقل ميكند كه مردى شامى كه ساكن مدينه شده بود گاه گاه خدمت حضرت باقر ميرسيد ميگفت بآن جناب آقا خيال نكنى من خدمت شما ميرسم بواسطه خجالتى است كه از شما دارم (و ارادتمند شمايم) در روى زمين كسى را بيش از شما خانواده دشمن نميدارم و معتقدم كه اطاعت خدا و پيغمبر و امير المؤمنين در دشمنى با شما است ولى چون مردى خوش صحبت و داراى ادب هستى رفت و آمد من براى همين است. وقتى اين حرف را ميزد حضرت باقر ميفرمود :(لن تخفى على الله خافيه)، هيچ چيز بر خدا پنهان نيست.
چيزى نگذشت كه مرد شامى مريض شد و مرضش شدت يافت. همين كه بحال احتضار رسيد وكيل خود را خواست گفت وقتى من از دنيا رفتم و پارچه بر رويم كشيدى برو خدمت محمد بن على و تقاضا كن بر پيكرم نماز بخواند باو گوش زد كن كه خودم اين كار را وصيت كردهام.
نيمه شب كه شد خيال كردند از دنيا رفته او را در پارچهاى پيچيدند سحرگاه وكيلش بمسجد آمد پس از نماز خواندن حضرت باقر خدمت آن جناب رسيد عرضكرد فلان مرد شامى مرد خودش از شما تقاضا كرده كه بر پيكرش نماز بخوانيد؟ فرمود نه او نمرده سرزمين شام سرد است ولى حجاز گرمسير است و شدت گرما در اين ناحيه زياد است. بالاخره عجله نكنيد و او را بر نداريد تا من بيايم. در اين موقع از جاى حركت نموده وضو گرفت باز دو ركعت نماز خواند آنگاه دست بدعا برداشته زياد دعا كرد سپس بسجده رفت تا خورشيد طلوع نمود آنگاه از جاى حركت كرده روانه منزل شامى شد.
داخل اطاق شده او را صدا زد. جواب داد. شامى را بلند كرد و نشاند مقدارى سويق[۲]خواست باو داد بعد بخانوادهاش سفارش كرد كه غذا باو بدهند و با غذاهاى سرد سينهاش را سرد نگه دارند.
امام از جاى حركت كرده رفت چيزى نگذشت كه مرد شامى بهبود كامل يافت خدمت حضرت باقر رسيده عرضكرد مايلم براى من خانه را خلوت كنى عرضى خصوصى دارم امام خانه را خلوت كرد.
شامى گفت گواهى ميدهم كه تو حجت خدائى بر مردم و واسطه بين مردم و خدائى كه هر كس جز بتو پناه برد نااميد و زيانكار است و گمراه واقعى است حضرت باقر پرسيد چه شده كه تغيير عقيده دادى.
گفت من خود متوجه شدم كه روح از بدنم خارج شد ناگاه منادى فرياد زد با گوش خود صداى او را شنيدم خواب نبودم گفت روح او را برگردانيد
محمد بن على درخواست كرده حضرت باقر فرمود: (اما علمت ان الله يحب العبد و يبغض عمله و يبغض العبد و يحب عمله)
نميدانى خدا گاهى شخصى را دوست دارد ولى كارش را نمىپسندد و گاهى شخصى را دوست ندارد اما كارش را دوست دارد. مرد شامى بعد از آن جزء اصحاب حضرت باقر بشمار ميرفت.
┄┄┅┅┅❖┅┅┅┄┄
بصائر الدرجات[
* اطاعت خدا در دشمنى با شما است
از محمد بن سليمان او از پدرش نقل ميكند كه مردى شامى كه ساكن مدينه شده بود گاه گاه خدمت حضرت باقر ميرسيد ميگفت بآن جناب آقا خيال نكنى من خدمت شما ميرسم بواسطه خجالتى است كه از شما دارم (و ارادتمند شمايم) در روى زمين كسى را بيش از شما خانواده دشمن نميدارم و معتقدم كه اطاعت خدا و پيغمبر و امير المؤمنين در دشمنى با شما است ولى چون مردى خوش صحبت و داراى ادب هستى رفت و آمد من براى همين است. وقتى اين حرف را ميزد حضرت باقر ميفرمود :(لن تخفى على الله خافيه)، هيچ چيز بر خدا پنهان نيست.
چيزى نگذشت كه مرد شامى مريض شد و مرضش شدت يافت. همين كه بحال احتضار رسيد وكيل خود را خواست گفت وقتى من از دنيا رفتم و پارچه بر رويم كشيدى برو خدمت محمد بن على و تقاضا كن بر پيكرم نماز بخواند باو گوش زد كن كه خودم اين كار را وصيت كردهام.
نيمه شب كه شد خيال كردند از دنيا رفته او را در پارچهاى پيچيدند سحرگاه وكيلش بمسجد آمد پس از نماز خواندن حضرت باقر خدمت آن جناب رسيد عرضكرد فلان مرد شامى مرد خودش از شما تقاضا كرده كه بر پيكرش نماز بخوانيد؟ فرمود نه او نمرده سرزمين شام سرد است ولى حجاز گرمسير است و شدت گرما در اين ناحيه زياد است. بالاخره عجله نكنيد و او را بر نداريد تا من بيايم. در اين موقع از جاى حركت نموده وضو گرفت باز دو ركعت نماز خواند آنگاه دست بدعا برداشته زياد دعا كرد سپس بسجده رفت تا خورشيد طلوع نمود آنگاه از جاى حركت كرده روانه منزل شامى شد.
داخل اطاق شده او را صدا زد. جواب داد. شامى را بلند كرد و نشاند مقدارى سويق[۲]خواست باو داد بعد بخانوادهاش سفارش كرد كه غذا باو بدهند و با غذاهاى سرد سينهاش را سرد نگه دارند.
امام از جاى حركت كرده رفت چيزى نگذشت كه مرد شامى بهبود كامل يافت خدمت حضرت باقر رسيده عرضكرد مايلم براى من خانه را خلوت كنى عرضى خصوصى دارم امام خانه را خلوت كرد.
شامى گفت گواهى ميدهم كه تو حجت خدائى بر مردم و واسطه بين مردم و خدائى كه هر كس جز بتو پناه برد نااميد و زيانكار است و گمراه واقعى است حضرت باقر پرسيد چه شده كه تغيير عقيده دادى.
گفت من خود متوجه شدم كه روح از بدنم خارج شد ناگاه منادى فرياد زد با گوش خود صداى او را شنيدم خواب نبودم گفت روح او را برگردانيد
محمد بن على درخواست كرده حضرت باقر فرمود: (اما علمت ان الله يحب العبد و يبغض عمله و يبغض العبد و يحب عمله)
نميدانى خدا گاهى شخصى را دوست دارد ولى كارش را نمىپسندد و گاهى شخصى را دوست ندارد اما كارش را دوست دارد. مرد شامى بعد از آن جزء اصحاب حضرت باقر بشمار ميرفت.
┄┄┅┅┅❖┅┅┅┄┄
بصائر الدرجات[
۳.۳k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳