قصه از اینجا شروع شد که تصمیم گرفتم سر همهشونو بکنم زیر

قصه از اینجا شروع شد که تصمیم گرفتم سر همه‌شونو بکنم زیر آب. تلگرامو تموم شعرای عاشقونه رو یه‌جا پاک کردم و رفتم نشستم جلوی تلویزیون و شروع کردم به تخمه‌ شکستن.
از روانشناسا شنیده بودم توی همچین مواقعی باید حواستو ازش پرت کنی.
ولی من هربار می‌خواستم حواسمو پرت کنم، اشتباهی سر می‌خورد تو بغل خودش.
با دقتِ تمام به حرف روانشناسم گوش می‌دادم و منتظر معجزه بودم!
بعدِ اون خداحافظیِ مسخره‌ای که ما داشتیم، مجبور شدم برم پیش یکی که راه و چاهِ بیخیالی رو یادم بده.
خداحافظی نبود که. معلوم نبود قهر کردیم یا باید کلا بریم پی زندگی‌مون. یه هفته گذشت، شد دو هفته، یه ماه، سه ماه...
نه، دیگه این زمان یعنی: کات! و تمام!
روانشناسی کار نکرد.
تو این شرایط هیچ‌وقت کار نمی‌کنه. روانشناسی مال وقتاییه که حالت خوبه و مغزت داره درست کار می‌کنه. برای اینطور وقتای خماری باید صبر کنی تا اون اتفاقِ‌بیفته.
تا اون اتفاقِ‌نیفته، نه تنها روانشناس و رفیق و سفر که زمانم کار نمی‌کنه.
باید دلت کنده شه. یه جوری کنده شه که دیگه یادش نیفتی. که دیگه دوست‌داشتنش برات نماد قداست‌ نباشه.
کل کلام اینکه باید از چشمت بیفته.
وگرنه دنبال دوا درمونِ‌فراموشی نباش. تا دلت باهاشه، هرجا بری حی و حاضرِ.
زور نزن بزنیش کنار، اگه قرار به کنار زدنش باشه، وقتش که برسه اتفاق‌ِ میفته.
تو‌ یه ساعت همه‌چیو زیر و رو می‌کنه.
اون‌وقت دلت از اون‌همه دلتنگی پاک میشه و بعدم خلاص.

#شیما_سبحانی
دیدگاه ها (۳)

عهد کنیم با خودمان در همین پاییز؛اگر دستی گره خورد در دستهای...

هفته‌های خالی‌ از لحظه‌های تو؛روز‌هایِ بارانی که جای هیچکس خ...

الان فقط نیاز دارم بغلم کنیحرکتی به قدمتِ خودِ بشریت که معنا...

آدم همیشه از اون چیزی که داره... بیشتر می خواد...به هفته‌ای ...

حالا می فهمین چرا من با ذااااااات "" سلبریتی "" مشکل دارم ؟!...

می دونین ما تو تشیع اعتقاد داریم که شما نیازی نیست تک تک مسی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط