شبایی که خوابم نمیبرد انقد بهت فکر میکردم تا ذهنم از خس

شبایی که خوابم نمیبرد، انقد بهت فکر‌ میکردم تا ذهنم از خستگی خوابش میبرد روزایی که آدما اذیتم میکردن و به مرز انفجار میرسیدم بهت فکر میکردم و آروم تر از همیشه، بیخیال همه چی لبخند میزدم. وقتی حسای بد میومدن سراغم و ناامیدی مطلق کل وجودمو میگرفت، فکر‌کردن به تو واسم مثل چشمه آب سرد دیدن توی بیابون خشک و داغ بود. من فقط با فکر کردن به تو یک زندگیو راه میبردم و ادامه میدادم. البته اینا واسه اونموقه ای بود که بودی. الان همه چی برعکسه. فکر‌ کردن به تو باعث بی‌خوابیای بیشتر، منفجر شدن از شدت عصبانیت و ناامیدی در‌حد خواستن مرگم میشه. به نظرت این انصافه؟ که فرق بین دوتا فعل "بودن" و "نبودن" باعث بهم ریختن یک زندگی شه؟
- مگه تو چند نفر بودی بشر:]؟



•••
#عاشقانه_خاص#بیو#متن#کپشن#سریال#موزیک#تکس#کلیپ#ادیت#زیباا#سینمایی#گل#پروفایل#رستوران#غذا#محلی#لایک#شات#فالو#زیبایی#طبیعت#کیک#استان#آبشار#مشاوره#کنکور#معرفی_کتاب#سال_نوروز#مذهبی#محرم#گربه
#گل_پیچک
دیدگاه ها (۱۹)

وانی أحبكْ، أنت بدايةُ روحي وأنت الختامُُ[دوست دارم و تو سرآ...

می‌گفتی من به قربان آن دوچشمان سیاهت، وقتی میخندی!از این حرف...

کلمه ی عشق از گیآهی به نآمِ "عَشَقِه" میآد!این گیآه به دور گ...

دلم میخواد بیای تو گوشم بگی: "بیا همه چیو بزاریم و فرار کنیم...

Main Character | P2

[سناریو شماره ۴]

..love or lust.. Part28

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط