داستان های پیامبر صمستمند و ثروتمند

داستان های پیامبر (ص):مستمند و ثروتمند

رسول اکرم صلی اللّه علیه وآله طبق معمول،
در مجلس خود نشسته بود، یاران گرداگرد
حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر
در میان گرفته بودند. در این بین یکی از
مسلمانان که مرد فقیر ژنده پوشی بود از در
رسید. و طبق سنت اسلامی که هر کس در
هر مقامی هست، همین که وارد مجلسی می
شود باید ببیند هر کجا جای خالی هست همانجا
بنشیند و یک نقطه مخصوص را به عنوان
اینکه شأن من چنین اقتضا می کند در نظر نگیرد
آن مرد به اطراف متوجه شد، در نقطه ای جایی
خالی یافت، رفت و آنجا نشست. از قضا پهلوی مرد
متعین و ثروتمندی قرار گرفت. مرد ثروتمند جامه
های خود را جمع کرد و خودش را به کناری کشید،
رسول اکرم که مراقب رفتار او بود به او رو کرد

و گفت: ترسیدی که چیزی از فقر او به تو بچسبد؟!

نه یا رسول اللّه! ترسیدی که چیزی از ثروت تو
به او سرایت کند؟ نه یا رسول اللّه!
ترسیدی که جامه هایت کثیف و آلوده شود؟
نه یا رسول اللّه!

پس چرا پهلو تهی کردی و خودت را به کنار
ی کشیدی؟

اعتراف می کنم که اشتباهی مرتکب شدم و خطا
کردم. اکنون به جبران این خطا و به کفاره این
گناه حاضرم نیمی از دارایی خودم را به این برادر
مسلمان خود که در باره اش مرتکب اشتباهی
شدم ببخشم؟
مرد ژنده پوش: ولی من حاضر نیستم بپذیرم.

جمعیت: چرا؟!
چون می ترسم روزی مرا هم غرور بگیرد
و با یک برادر مسلمان خود آنچنان رفتاری
بکنم که امروز این شخص با من کرد .

اصول کافی، ج 2 (باب فضل فقراء المسلمین)
ص 260
منبع کتاب داستان راستان جلد 1و2
دیدگاه ها (۴)

🌷 سحرگاهان🌸 میان سفره لطفت 🌷 میان سجده سبزت 🌸 میان ربنای...

دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِیهِ مِ...

نماز شب پنجم ماه رمضانمرْوِیَّةٌ عَنِ النَّبِیِّ ص‏ فَمَنْ ص...

🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 امام کاظم علیه السلام فرمودند :دعای شخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط