پیشانیام را میبوسی

پیشانی‌ام را می‌بوسی
و قسم می‌خوری
آخرین زنی هستم که دوستش خواهی داشت
می‌گویی این‌بار که برگشتم
برایت کلبه‌ای می‌سازم
بر لب رودخانه‌ای دور
روزها به شکار آهوان کوهی می‌روم
و از درز سنگ‌های سخت
گل‌های نایابی را می‌چینم
که تو دوست داری به موهایت بیاویزی
می‌گویی بخند
تمام می‌شود این جنگ!
باور می‌کنم حرف‌هایت را
همان‌طور که هزار بار دیگر باور کرده بودم
دریغ اما
آخرین عشق همان‌قدر ناممکن است که آخرین گلوله!

#شکریه_عرفانی
دیدگاه ها (۳۹)

این روزها حسی دارم آمیخته با دلتنگی ...کم می آورم بازوانی می...

#سلام_دوستــان_گلم#صبحتون_بخیـــر

گاهے شعر سراغم را میگیردگاهے هواے تو فرقـے نمـیڪنـدآ...

#تو آرزویِ تمامِ قنوت های ، #منیهمان که #خواستمش در #دعای_پن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط