میگن که یک شب نصرت رحمانی وارد کافه نادری شد و به اخوان ث
میگن که یک شب نصرت رحمانی وارد کافه نادری شد و به #اخوان_ثالث گفت : من همین حالا سی تومن پول احتیاج دارم .
اخوان جواب داد : من پولم کجا بود ؟ برو خدا روزیت رو جای دیگه حواله کنه. نصرت رحمانی رفت و بعد از مدتی بر گشت و بیست تومان پول و یک خودکار به اخوان داد .
اخوان گفت این پول چیه ؟؟
تو که پول نداشتی
نصرت رحمانی گفت : از دم در ، پالتوی تو رو ورداشتم بردم پنجاه تومن فروختم . چون بیش از سی تومن لازم نداشتم ، بگیر این بیست تومن هم بقیه پولت!
ضمنا ، این خودکار هم توی پالتوت بود .😅
#طنز #فان #حکایت
اخوان جواب داد : من پولم کجا بود ؟ برو خدا روزیت رو جای دیگه حواله کنه. نصرت رحمانی رفت و بعد از مدتی بر گشت و بیست تومان پول و یک خودکار به اخوان داد .
اخوان گفت این پول چیه ؟؟
تو که پول نداشتی
نصرت رحمانی گفت : از دم در ، پالتوی تو رو ورداشتم بردم پنجاه تومن فروختم . چون بیش از سی تومن لازم نداشتم ، بگیر این بیست تومن هم بقیه پولت!
ضمنا ، این خودکار هم توی پالتوت بود .😅
#طنز #فان #حکایت
۹۷۲
۰۷ مرداد ۱۴۰۰