فاطمه با این که کتک زیادی از شوهرش خورده بود ولی باز هم
فاطمه با این که کتک زیادی از شوهرش خورده بود، ولی باز هم با دیدن پسر زیبایش، دلش به زندگی گرم میشد، او نمیخواست از پسرش جدا شود
شب شد، وقتی، شوهرش به خانه آمد، نزدیکش شد، وگفت:ببخشید، تو که میدونی وقتی عصبی میشم، حالم تغییر میکنه، اصلا خودم نیستم
فاطمه با بی اعتنایی از جا بلند شد و سمت آشپز خانه رفت🕋🌂🍭🐿️🐑🏖️🦄🏩💖🎡💗🤡💛💒🌅🏜️🌈
شب شد، وقتی، شوهرش به خانه آمد، نزدیکش شد، وگفت:ببخشید، تو که میدونی وقتی عصبی میشم، حالم تغییر میکنه، اصلا خودم نیستم
فاطمه با بی اعتنایی از جا بلند شد و سمت آشپز خانه رفت🕋🌂🍭🐿️🐑🏖️🦄🏩💖🎡💗🤡💛💒🌅🏜️🌈
- ۲.۰k
- ۲۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط