اسرائیل میخواد ، این سبک خانواده ، نابود بشه
قسمت ششم
بارها میشد سر کری خوانی من با بچههای محل،محسن میآمد از من دفاع میکرد. مادرمان اختر خانم در محل برای خودش کیا بیایی داشت، به ویژه که اهل مسجد و نماز هم بود همسایهها خیلی احترام میگذاشتند .پدر هم دست به خرج محل بود . از فقرای محل تا خرجهای مسجد را بر عهده داشت.
برای همین به خانواده ما خیلی احترام میگذاشتند و به قولی هواخواه ما بودند. محسن هم چون درسش خوب بود و هم یک متانت و مناعت طبع خاصی داشت و سرسنگین بود ، برای همین در محله پیش نوجوان و بزرگترها احترام داشت . یک روز با یکی از بچههای بزرگتر دعوایم شد. آمد طرفم که من را بزند فهمید که برادر محسن هستم .فقط به تهدید گفت :"برو خدا رو شکر کن که داداش محسنی ،وگرنه ولت نمیکردم!"
حمید فخری زاده برادر شهید
...ادامه دارد
#برگی_از_زندگی_شهید_محسن_فخری_زاده
#شهید_محسن_فخری_زاده
#فخر_ایران_فخر_مقدس
#فخر_مقدس
#شهید_محسن_فخری_زاده
بارها میشد سر کری خوانی من با بچههای محل،محسن میآمد از من دفاع میکرد. مادرمان اختر خانم در محل برای خودش کیا بیایی داشت، به ویژه که اهل مسجد و نماز هم بود همسایهها خیلی احترام میگذاشتند .پدر هم دست به خرج محل بود . از فقرای محل تا خرجهای مسجد را بر عهده داشت.
برای همین به خانواده ما خیلی احترام میگذاشتند و به قولی هواخواه ما بودند. محسن هم چون درسش خوب بود و هم یک متانت و مناعت طبع خاصی داشت و سرسنگین بود ، برای همین در محله پیش نوجوان و بزرگترها احترام داشت . یک روز با یکی از بچههای بزرگتر دعوایم شد. آمد طرفم که من را بزند فهمید که برادر محسن هستم .فقط به تهدید گفت :"برو خدا رو شکر کن که داداش محسنی ،وگرنه ولت نمیکردم!"
حمید فخری زاده برادر شهید
...ادامه دارد
#برگی_از_زندگی_شهید_محسن_فخری_زاده
#شهید_محسن_فخری_زاده
#فخر_ایران_فخر_مقدس
#فخر_مقدس
#شهید_محسن_فخری_زاده
۹۵۵
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.