با یه ماشین تویوتا داشتیم از منطقه ای به سمت شهر بر می گش
با یه ماشین تویوتا داشتیم از منطقه ای به سمت شهر بر می گشتیم، زمستان بود.
هوا هم بسیار سرد و استخوان سوزبود.
در بین راه ، یک مرد کُرد رو با زن و بچه اش دیدیم که کنار جاده ایستاده بودند.
شهید چیت سازیان به محض دیدن آنها زد روی ترمز، خیلی سردشون شده بود و از سرما به خود می لرزیدند.
علی از مرد کرد پرسید: کجا می رید؟
گفت: کرمانشاه
علی: رانندگی بلدی؟
مرد کُرد: بله بلدم!
تعجب کرده بودم ، مرد کُرد هم تعجب کرده بود،
اما علی به خاطر اینکه مرد کُرد و زن و بچه اش راحت باشند ، ازش خواست که پشت فرمون بشینه
بعد به من گفت: سعید ! بپر بریم عقب بشینیم ....
ماشین حرکت کرد،خانواده ی کُرد جلو و ما هم در آن سرمای زمستان عقب تویوتا،
آنقدر سرما آزار دهنده بود که هر دو مچاله شدیم، دیگه نمی تونستم تحمل کنم، از دست علی عصبانی شدم و بهش گفتم:این چه وضعشه؟ آخه مگه تو این آدم رو می شناسی که اینقدر بهش اعتماد کردی و خودمون رو به این روز انداختی؟
علی با اینکه از سرما به خودش می لرزید ، خنده ای کرد و گفت: بله می شناسمش!
اینها دو سه تا از اون کوخ نشینانی هستن که امام فرموده به تمام کاخ نشین ها شرف دارند،
ما هر چه داریم از اینهاست
تمام سختی هایی که ما توی جبهه می کشیم ، به خاطر اینهاست
حالا فهمیدی اینها کی اند؟
خاطره ای از زندگی شهید علی چیت سازیان
منبع: حکایت فرزندان روح الله ۱ ، صفحه ۶۴
شادی روح همه ی شهدای انقلاب که جوانمرد بودند صلوات
#شهدا
#شهید_چیت_سازیان
هوا هم بسیار سرد و استخوان سوزبود.
در بین راه ، یک مرد کُرد رو با زن و بچه اش دیدیم که کنار جاده ایستاده بودند.
شهید چیت سازیان به محض دیدن آنها زد روی ترمز، خیلی سردشون شده بود و از سرما به خود می لرزیدند.
علی از مرد کرد پرسید: کجا می رید؟
گفت: کرمانشاه
علی: رانندگی بلدی؟
مرد کُرد: بله بلدم!
تعجب کرده بودم ، مرد کُرد هم تعجب کرده بود،
اما علی به خاطر اینکه مرد کُرد و زن و بچه اش راحت باشند ، ازش خواست که پشت فرمون بشینه
بعد به من گفت: سعید ! بپر بریم عقب بشینیم ....
ماشین حرکت کرد،خانواده ی کُرد جلو و ما هم در آن سرمای زمستان عقب تویوتا،
آنقدر سرما آزار دهنده بود که هر دو مچاله شدیم، دیگه نمی تونستم تحمل کنم، از دست علی عصبانی شدم و بهش گفتم:این چه وضعشه؟ آخه مگه تو این آدم رو می شناسی که اینقدر بهش اعتماد کردی و خودمون رو به این روز انداختی؟
علی با اینکه از سرما به خودش می لرزید ، خنده ای کرد و گفت: بله می شناسمش!
اینها دو سه تا از اون کوخ نشینانی هستن که امام فرموده به تمام کاخ نشین ها شرف دارند،
ما هر چه داریم از اینهاست
تمام سختی هایی که ما توی جبهه می کشیم ، به خاطر اینهاست
حالا فهمیدی اینها کی اند؟
خاطره ای از زندگی شهید علی چیت سازیان
منبع: حکایت فرزندان روح الله ۱ ، صفحه ۶۴
شادی روح همه ی شهدای انقلاب که جوانمرد بودند صلوات
#شهدا
#شهید_چیت_سازیان
۱.۵k
۰۳ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.