برای تو می نویسم،
برای تو مینویسم،
که عزیزتر از جان شدی و
لازمتر از نفس...
عزیزِ دور،
عزیزِ دست نیافته،
عزیزِ بوسیدنی،
عزیز قلبم،
برای تو مینویسم
که خواستم تو را در آغوش بکشم،
ولی دستانم کوتاه بود،
برای تو مینویسم
که بوسیدنت آرزو بود،
برای تو مینویسم که یک جهانی،
مینویسم برای تمامِ روزهایی
که قرار است نباشم...
باشد که بدانی و
بدانند که
تو را دوست میداشتم...
بسیار،
بسیار...
که عزیزتر از جان شدی و
لازمتر از نفس...
عزیزِ دور،
عزیزِ دست نیافته،
عزیزِ بوسیدنی،
عزیز قلبم،
برای تو مینویسم
که خواستم تو را در آغوش بکشم،
ولی دستانم کوتاه بود،
برای تو مینویسم
که بوسیدنت آرزو بود،
برای تو مینویسم که یک جهانی،
مینویسم برای تمامِ روزهایی
که قرار است نباشم...
باشد که بدانی و
بدانند که
تو را دوست میداشتم...
بسیار،
بسیار...
۴.۱k
۲۷ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.