🏴 گریستن و خاک بر سر ریختن
🏴 گریستن و #خاک_بر_سر_ریختن
امام زین العابدین و اهل بیت در مصیبت #حضرت_رقیه سلام الله علیها
در شبی شور دیدن پدر به سرش افتاد. در کنج خرابه سر بی کسی بر زانو نهاد و از هجران پدر اشک می ریخت.
آنقدر گریست که خرابه نشینان، پریشان شدند و به گرد وی حلقه زدند. هر چه زنان خواستند او را ساکت کنند، ناله اش دم به دم بیشتر می شد.
✔ ️✔ ️امام زین العابدین آمد و خواهر را در آغوش گرفت و به سینهٔ خود چسبانده و تسلی می داد که نور دیده! صبر کن و از گریه دل ما را مسوزان.
اما رقیه می گفت: کو پدرم که مرا در آغوش می گرفت.
آنقدر گریه کرد تا روی دامن امام سجاد بی هوش گردید و نفسش منقطع شد.
✔ ️امام به گریه در آمد و اهل بیت رسالت خاک بر سر می ریختند و بر رخسار سیلی می زدند و گریبان می دریدند و شیون می کشیدند.
خبر به یزید رسید... دستور داد سر را برای آن طفل صغیره ببرند ... آن سر مقدس رقیه را ندا داد: ای دخترم به سوی من بیا که من منتظر توأم. آن صغیره به محض شنیدن آن ندا، بی هوش افتاد و روحش از آشیانه مجروح جسم به سوی پدر پرواز کرد.
📚 از مدینه تا مدینه: ص۹۶۰/۹۶۴.
امام زین العابدین و اهل بیت در مصیبت #حضرت_رقیه سلام الله علیها
در شبی شور دیدن پدر به سرش افتاد. در کنج خرابه سر بی کسی بر زانو نهاد و از هجران پدر اشک می ریخت.
آنقدر گریست که خرابه نشینان، پریشان شدند و به گرد وی حلقه زدند. هر چه زنان خواستند او را ساکت کنند، ناله اش دم به دم بیشتر می شد.
✔ ️✔ ️امام زین العابدین آمد و خواهر را در آغوش گرفت و به سینهٔ خود چسبانده و تسلی می داد که نور دیده! صبر کن و از گریه دل ما را مسوزان.
اما رقیه می گفت: کو پدرم که مرا در آغوش می گرفت.
آنقدر گریه کرد تا روی دامن امام سجاد بی هوش گردید و نفسش منقطع شد.
✔ ️امام به گریه در آمد و اهل بیت رسالت خاک بر سر می ریختند و بر رخسار سیلی می زدند و گریبان می دریدند و شیون می کشیدند.
خبر به یزید رسید... دستور داد سر را برای آن طفل صغیره ببرند ... آن سر مقدس رقیه را ندا داد: ای دخترم به سوی من بیا که من منتظر توأم. آن صغیره به محض شنیدن آن ندا، بی هوش افتاد و روحش از آشیانه مجروح جسم به سوی پدر پرواز کرد.
📚 از مدینه تا مدینه: ص۹۶۰/۹۶۴.
۴۰۳
۰۲ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.