شعر رضوی

شعر رضوی

زنگ نقاره ی تو باز پریشان شده است
یک مسیحی وسط صحن، مسلمان شده است

من ازاین بوسه زدن های به دَرْ فهمیدم
در چوبی حرم مُصْحَف قرآن شده است

خلق در فکر طوافند بگو سِرَّش چیست
دور تا دور حریمت پر میدان شده است

اصلا آقا چه کسی گفته که اسم تو رضاست
تو علی هستی و مشهد ، نجف اشرف ماست

زائرت حضرت موسا و حریمت طور است
آسمان، صحن تو و خادم صحنت نور است

گاهی آنقدر شلوغ است رواقت که دگر
کفشداری ِ تو از دادن جا معذور است

مطمئن است شفا میدهی اش نابینا
گره ای هم که زده دور مُشَّبَّک کور است

دانه پاشیدم و دیدم که مَحَلَم نگذاشت
کفتر صحن تو حق دارد اگر مغرور است!

بسکه بردند نمک با خودشان از مشهد
شهر قم بیشترین درصد آبش شور است..
دیدگاه ها (۲)

گوش کن این جا دل هر سنگ میگوید رضاسینه ی نقاره با آهنگ میگوی...

دیـدن گنبـــد طــلا ، نشــونــه ی رسـیــدنـهاز راه دور ســلا...

یا امام رضا(ع)گفتم رضا و کاسه ی دستم فقیر شدمثل همیشه دست تو...

خاک پای زائر شاه خراسان میشومیارضا میگویم و آیینه بندان میشو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط