برادرای هایتانی پارت ۷

رفتم جلوش وایسادم و گفتم: نمیدونستم سلیطه ام هستی بیب *نیشخند*
میکا: فوضولیش به شما نیومده *خنده عصبی*
رفتم نشستم سر جام
معلم وارد کلاس شد
*از دید میکا*
ریندو دوباره بهم تیکه انداخت و رفت سر جاش
معلم اومد تو و کلاس شروع شد منو صدا کرد تا برم و یه سوالو حل کنم
رفتم پا تابلو داشتم سوالو حل میکردم که سرم گیج رفت دستم رو گرفتم به تابلو تا نخورم زمین
معلم :میکا خوبی ؟ میخوای بشینی
میکا:بله سنسی خوبم
بعد که این حرفو زدم یهو سرم گیج رفت و بیهوش شدم و بعدش سیاهی....
*از دید ریندو*
میکا داشت سوال پای تخته رو حل میکرد که یهو افتاد زمین و بیهوش شد یهو ساکورا زود تر از من بلند شد و رفت سمت میکا تا سعی کنه بلندش کنه ولی زورش نرسید
از سر جام بلند شدم و رفتم سمتش به ساکورا گفتم: بیا اینور* و میکا رو براید استایل بغل کرد و از معلم اجازه گرفت و رفت بیرون داشت میرفت سمت اتاق بهداشت که ران رو دیدم و صداش زدم
ریندو:ران(داد) تو حیاط چه گو*هی میخوری
که ران اومد سمتم


________________
اینم پارت ۷ که منتظر بودید خوشگلااا😁
دیدگاه ها (۶)

برادرای هایتانی پارت ۸

برادرای هایتانی پارت ۹

برادرای هایتانی پارت ۶

برادرای هایتانی پارت ۵

برادرای هایتانی پارت ۱۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط