روزی

روزی
داستانی مینویسم
داستانی از چشمانت
همان چشمان نافذ و قهوه ای رنگت
که در هر حالت
آدمی را به ناتوانی میکشاند
و لرزی بر اندام
روزی راز چشمانت را بر ملا
خواهم کرد
تا نکند صیدی به دام چشمانت
بیافتد
روزی میرسد که
تمام و کمال شرح دهم
هرانچه چشمانت با من کرد ...
دیدگاه ها (۱)

یک خوبم از تو بشنوند کافیست..!نه درد قلبت را می‌توانند ببینن...

نه گریزستمرا از تونه امکان گریزچاره صبرست؛که هم دردی و هم در...

دنبال کسی باشکه دنبال تو باشداینگونه اگر نیست به دنبال خودت ...

هرکی هرچی دلش میخواد میگه و تهش میگه:ناراحت نشیا،من دلم صافه...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط