با چه برگی حکم دل کردی که آسش دست ماست

💕 💕 💕 💕 💕 💕 💕 با چه برگی حکم دل کردی، که آسش دست ماست
برگ های سر، پیاپی آمد و پیوست ماست

شاه و بی بی هم رسید و بعد از آن سرباز نیز
شهر دل با مردمانش، سرخوش و سرمست ماست

بی گمان، ؛ کت؛ می شوی این دست، یعنی سه به هیچ
حاکم ناشی! ندانستی که دل ، همدست ماست

برگ ها را بر بزن ، از نو ورق را پخش کن
باز هم تیر و کمان دل ، به زیر شست ماست

تا شدی حاکم ، چرا بستی به زنجیرت دلم؟
دل ، ندانستی یل زنجیر را بگسست ماست

در قفس هرگز نمی ماند دل ، از یادت مبر
او همان عصیان گر از سینه بیرون جست ماست

یا حکومت را رها کن ، یا دلم را واگذار
حکم رانی حق ما و کوچه ی بن بست ماست... 💕 💕 💕 💕 💕 💕 💕
دیدگاه ها (۴)

سرگیجه دارم همچون آدمی مست!مثل یک چرخ و فلک دورت میگردماین ر...

‍ ‍ تو دلت سنگ و دلم چشم بہ در دوختہ استنزن آتش بہ درختے ڪہ ...

مثل من کاش جوابت به معما نرسدبارها گفته ام ای کاش به اینجا ن...

گر به رخسار چو ماهت صنما می‌نگرم به حقیقت اثر لطف خدا می‌نگر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط