اون دیالوگ حوض نقاشی بود که بابای سهیل بهش میگفت : " ببخش
اون دیالوگ حوض نقاشی بود که بابای سهیل بهش میگفت : " ببخشید که بابات شدم سهیل"...
اون و باید به همه ی آدمای زندگیم بگم ، باید تک تک تو گوششون جار بزنم و ازشون معذرت بخوام!
باید بگم بابا ببخشید که دختر بدی بودم و فقد مایه ی خجالتت میشدم جلوی بقیه ، ببخشید که همه به خاطر داشتن من نصیحتت میکردن و میگفتن منو ببری دکتر به روانشناس نشون بدی ، ببخشید که بلد نبودم درست درس بخونم و با آدما حرف بزنم!
اصلا ببخشید که هیچ وقت از داشتن من احساس خوشبختی نکردی!
باید به مامانم بگم ببخشید که هیچ کاری بلد نیستم ، ببخشید که آبروت و جلوی خاله و مامان جون بردم و اصلا ببخشید که هیچ وقت به داشتن من افتخار نکردی و هیچ وقت نتونستم مثل زهرا باشم!
باید به داداشام بگم ببخشید که هیچ وقت مثل خواهرای خوب نبودم و جز دعوا و جا تنگ کردن هیچی براتون نداشتم!
باید به صمیمی ترین رفیقم بگم ببخشید که رو مخت میرم و خسته کننده م ، ببخشید که حرف نمیزنم و همش قهرم ، ببخشید که صدام میکنی و به جای جانم میگم بله ، ببخشید حال بدیام برای توعه ، ببخشید که حسودی میکنم ، اصلا ببخشید بهت وابسته شدم و این همه دوست داشتم!
حتی به تویی که رفتی باید بگم ببخشید که همش با پیامام رو مخت بودم و همش بت زنگ میزدم و گاهی گریه میکردم ، ببخشید بیش از حد احساساتی بودم و تو از این همه احساسات اذیت شدی ، اصلا ببخشید نمیتونستی به کسی بگی من رفیقتم!
و حتی به همه ی دوستام بگم ، ببخشید واسه روزایی که از طرف من اذیت شدین!
من میدونم آدم به درد نخوری ام
میدونم هیچ کاری بلد نیستم
و میدونم اذیتتون میکنم!
ولی هیچ وقت نخواستم حالتون و بد کنم ، من واقعا از ته دل دوستون داشتم :)
دلم یجایی میخاد که برم بر نگردم!...
♡
1400/4/30
پ.ن : اشکام بند نمیاد که!
دعا کنید نباشم!
اون و باید به همه ی آدمای زندگیم بگم ، باید تک تک تو گوششون جار بزنم و ازشون معذرت بخوام!
باید بگم بابا ببخشید که دختر بدی بودم و فقد مایه ی خجالتت میشدم جلوی بقیه ، ببخشید که همه به خاطر داشتن من نصیحتت میکردن و میگفتن منو ببری دکتر به روانشناس نشون بدی ، ببخشید که بلد نبودم درست درس بخونم و با آدما حرف بزنم!
اصلا ببخشید که هیچ وقت از داشتن من احساس خوشبختی نکردی!
باید به مامانم بگم ببخشید که هیچ کاری بلد نیستم ، ببخشید که آبروت و جلوی خاله و مامان جون بردم و اصلا ببخشید که هیچ وقت به داشتن من افتخار نکردی و هیچ وقت نتونستم مثل زهرا باشم!
باید به داداشام بگم ببخشید که هیچ وقت مثل خواهرای خوب نبودم و جز دعوا و جا تنگ کردن هیچی براتون نداشتم!
باید به صمیمی ترین رفیقم بگم ببخشید که رو مخت میرم و خسته کننده م ، ببخشید که حرف نمیزنم و همش قهرم ، ببخشید که صدام میکنی و به جای جانم میگم بله ، ببخشید حال بدیام برای توعه ، ببخشید که حسودی میکنم ، اصلا ببخشید بهت وابسته شدم و این همه دوست داشتم!
حتی به تویی که رفتی باید بگم ببخشید که همش با پیامام رو مخت بودم و همش بت زنگ میزدم و گاهی گریه میکردم ، ببخشید بیش از حد احساساتی بودم و تو از این همه احساسات اذیت شدی ، اصلا ببخشید نمیتونستی به کسی بگی من رفیقتم!
و حتی به همه ی دوستام بگم ، ببخشید واسه روزایی که از طرف من اذیت شدین!
من میدونم آدم به درد نخوری ام
میدونم هیچ کاری بلد نیستم
و میدونم اذیتتون میکنم!
ولی هیچ وقت نخواستم حالتون و بد کنم ، من واقعا از ته دل دوستون داشتم :)
دلم یجایی میخاد که برم بر نگردم!...
♡
1400/4/30
پ.ن : اشکام بند نمیاد که!
دعا کنید نباشم!
۱۱.۰k
۳۰ تیر ۱۴۰۰