جرقه عشق پارت ۳۴
رفتم جلو و نزدیکش نشستم و بغلش کردم من:اولن من دوییدم دومن چرا تو باید میوفتادی سومن عشقم انقدر سرزنش نکن بعد اونم گرفت محکم بغلم کرد و سرشو تویه گردنم میبرد و گردنمو میبوسید کوک:خیلی عاشقتم خیلی دیوونتم من:منم عاشقتم نفسم هیچ وقت وقتی که کاریو نکردی خودت و سرزنش نکن هیچ وقت کوک:باشه من:عزیزدلم بعد از تو بغلش اومدم بیرون دستمو روی صورتش کشیدم دستمو گرفت و از رو صورتش برداشت دستشو گذاشت رو کمرم و بیشتر چسبوند به خودش و دماغشو به دماغم میمالید خندمون میگرفت دستشو گذاشت رو صورتم منم دستشو گرفت انگوشت شستشو میکشید رو لبام و به لبام نگاه میکرد بعد لباشو گذاشت رو لبام و لبامو مک میزد و میخورد بعد جدا شد همون موقع دست به کار شدم و سریع لباشو مک میزدمو میخوردم اونم همراهی میکرد دو دقیقه همینجوری لباهمو مک میزدیمو میخوردیم بعد جدا شدیم کوک:ببینم پات درد نمیکنه یکم تکونش دادم من:نه خوب شده کوک:میتونی راه بری من:آره کوک:پس بریم بیرون یکم بگردیم من:باشه رفتیم بیرون من پام خوب شده بود با ماشین رفتیم میگشتیم بعد یه جا وایساد و ما پیاده شدیم اون طرفارو گشتیم کوک:اینجا مغازه ی دوستمه همینجا بمون تا بیام جایی نریا من:باشه میمونم بیرون منتظر بودم همون لحظه انگار یکی صدام کرد مرد بود من:خدا جکسون نباشه بعد برگشتم دیدم جکسون اومد تو نور دهن وا موند وی بود من:وی وی:سوفیا خودتی من:آره خودمم بعد دستمو گرفت بردم اونور من:چه خبر وی:کلی خبرا بلخره تونستم موخ نونا رو بزنم من:واقعا وی:آره بهش پیشنهاد دادم همونطور که تو گفتی بردمش لب صاحل بعد همون موقع بهش قشنگ اعتراف کردم و اونم قبول کرد من:نه اینکاره ای وی:اگه کمک تو نبود هیچ وقت نمی تونستم بهش برسم (الان جونگ کوک بیاد ببین😱😂😂😂😂) من:نه بابا تو خودتم تلاش کردی من فقط راه چاره رو گفتم وی:بازم کمک کردی ازت ممنون بعد اومد گرفت بغلم کرد
از زبون جونگ کوک
از مغازه اومدم بیرون دیدم سوفیا نیست رفتم یکم اونور تر دیدم با یه پسره حرف میزنه و همدیگرو بغل کردن پسره حس عاشقی داشت(نه جونگ کوک اشتباه میکنی به جان عمم😦😂😂) رفتم یه گوشه قایم شدم و دید زدم همون گوشیشو در آورد پسره مشتمو گره کرده بودم(آرومم آروم خرگوش نازم الان شده خرگوش وحشی😐😂😂😂) که رفت همون موقع رفت
از زبون خودم
از وی خداحافظی کردم و رفت رفتم سمت مغازه یه دفع جونگ کوک اینه جن اومد جلوم ظاهر شد عصبی بود حرف نزدم دستمو محکم گرفت برد خونه (سوفیا به نفعته حرف نزنی☺😂جررررررت میده😐😂) من:جو انگوشتشو گذاشت رو لبام کوک:حرف نزن هیچی نگو سوفیا(با صدا کلفت کلفت کلفت همون صدا شیطان😐😂😂😂😂😂بسم الله و بلاه😐😂) بعد رفتیم تو خونه رفت تو قرمز بود یهو اینه برق اومد طرفم
از زبون جونگ کوک
از مغازه اومدم بیرون دیدم سوفیا نیست رفتم یکم اونور تر دیدم با یه پسره حرف میزنه و همدیگرو بغل کردن پسره حس عاشقی داشت(نه جونگ کوک اشتباه میکنی به جان عمم😦😂😂) رفتم یه گوشه قایم شدم و دید زدم همون گوشیشو در آورد پسره مشتمو گره کرده بودم(آرومم آروم خرگوش نازم الان شده خرگوش وحشی😐😂😂😂) که رفت همون موقع رفت
از زبون خودم
از وی خداحافظی کردم و رفت رفتم سمت مغازه یه دفع جونگ کوک اینه جن اومد جلوم ظاهر شد عصبی بود حرف نزدم دستمو محکم گرفت برد خونه (سوفیا به نفعته حرف نزنی☺😂جررررررت میده😐😂) من:جو انگوشتشو گذاشت رو لبام کوک:حرف نزن هیچی نگو سوفیا(با صدا کلفت کلفت کلفت همون صدا شیطان😐😂😂😂😂😂بسم الله و بلاه😐😂) بعد رفتیم تو خونه رفت تو قرمز بود یهو اینه برق اومد طرفم
۱۶.۵k
۰۵ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.