دلا امشب هوای شب نشینی با قلم دارم

دلا امشب هوای شب نشینی با قلم دارم
هوای جرعه ای از شعرهای تازه دم دارم

من امشب از ردیف و وزن و از مصراع بیزارم
میان دفتر شعرم، فقط یک عـشق کم دارم

سکوت خفته ی شب را به آه سینه بشکستم
که اندر سینه ی مجروح ، دردی صد رقم دارم

ندانستم که دل بندم بچشمان تو محکومم
به خود تا آمدیم دیدم قلبی متهم دارم

محال است در جدال عشق محکوم و فنا گردم
من اندر کار و زار عشق هم ، خیل وحشم دارم

امانم ده شبی دیگر ، ای آقای عزرائیل
که در سر آرزوی وصل یاری محترم دارم

گره خوردست جان من به شهد خنده لیلا
من امشب حال روحانی به سان محتشم دارم
دیدگاه ها (۷)

#صبر@sokhanannریشه های قالی را تا می کنیم تا سالم بماندولی ر...

چطوره؟!!

آدم های مهربان از سر احتیاج مهرباننیستند آنها دنیا را کوچکتر...

تو نه بدن هستی نه ذهنبدن متولد می شود و می میرد. ذهن متولد م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط