ناز پروده عشق تو شدم ، جان منی
ناز پروده عشق تو شدم ، جان منی
درد خود با که بگویم که ، تو درمان منی
دین و دنیا و همه هستی من رفته به باد
هیچ سرمایه مـرا نیست ، تو ایمان منی
یاد تو روشنی ذهن پریشان من است
در شب تیره هـجران ، مه تـابـان منی
کور دل بودم و با عشق تو بینا شده ام
روشنـی بـاد ترا ، ای که تو چشمان منی
زنده کردم دل پژمرده به عشقت ، ای دوست
امشبی را در این خانهِ دل ، تو مهمان منی
درد خود با که بگویم که ، تو درمان منی
دین و دنیا و همه هستی من رفته به باد
هیچ سرمایه مـرا نیست ، تو ایمان منی
یاد تو روشنی ذهن پریشان من است
در شب تیره هـجران ، مه تـابـان منی
کور دل بودم و با عشق تو بینا شده ام
روشنـی بـاد ترا ، ای که تو چشمان منی
زنده کردم دل پژمرده به عشقت ، ای دوست
امشبی را در این خانهِ دل ، تو مهمان منی
۵.۳k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.