چند روز؛ هیچ چیز!
چند روز؛ هیچ چیز!
چند روز مانده بود تا عملیات بدر. از همه جلوتر بودیم. هیچکس جلوتر از ما نبود، جز عراقیها. توی سنگر کمین، پشت پدافند تک¬لول، نشسته بودم و دیدهبانی میکردم. دیدم یک قایق به طرفم میآید. نشانه گرفتم و خواستم بزنم.
جلوتر آمد، دیدم آقا مهدی است. نمیدانم چه شد، زدم زیر گریه. از قایق که پیاده شد، دیدم هیچ چیزی هم راهش نیست؛ نه اسلحهای، نه غذایی، نه قمقمهای؛ فقط یک دوربین داشت و یک خودکار. از شناسایی میآمد. پرسیدم: «چند روز جلو بودی؟» گفت: «گمونم چهار – پنج روز.»
شهید مهدی باکری
منبع: سایت شهید آوینی
|||||||||||||||||||||||| #مسجدنما #مدرسه_نما
سایت مسجد نما:
http://masjednama.ir
مسجدنما در سروش: http://sapp.ir/masjednama_ir
کانال مسجدنما در پیام رسان بله :
https://ble.im/masjednama
مسجدنما در ایتا »
https://eitaa.com/masjednama
مسجدنما در توییتر »
https://twitter.com/masjednama
چند روز مانده بود تا عملیات بدر. از همه جلوتر بودیم. هیچکس جلوتر از ما نبود، جز عراقیها. توی سنگر کمین، پشت پدافند تک¬لول، نشسته بودم و دیدهبانی میکردم. دیدم یک قایق به طرفم میآید. نشانه گرفتم و خواستم بزنم.
جلوتر آمد، دیدم آقا مهدی است. نمیدانم چه شد، زدم زیر گریه. از قایق که پیاده شد، دیدم هیچ چیزی هم راهش نیست؛ نه اسلحهای، نه غذایی، نه قمقمهای؛ فقط یک دوربین داشت و یک خودکار. از شناسایی میآمد. پرسیدم: «چند روز جلو بودی؟» گفت: «گمونم چهار – پنج روز.»
شهید مهدی باکری
منبع: سایت شهید آوینی
|||||||||||||||||||||||| #مسجدنما #مدرسه_نما
سایت مسجد نما:
http://masjednama.ir
مسجدنما در سروش: http://sapp.ir/masjednama_ir
کانال مسجدنما در پیام رسان بله :
https://ble.im/masjednama
مسجدنما در ایتا »
https://eitaa.com/masjednama
مسجدنما در توییتر »
https://twitter.com/masjednama
۱۶.۰k
۲۸ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.