صد تیغ جفا بر سر و تن دید یکی چوب

صد تیغ جفا بر سر و تن دید یکی چوب
تا شد تهی از خویش و نی‌اش نام نهادند
دل گرمی و دل سردی ما بود که گاهی
مرداد مه و گاه دی‌اش نام نهادند
[حاج میرزا حبیب خراسانی]
دیدگاه ها (۳)

دنیا عجیب فراموشکار است!بیست سی سال پیش چه کارها کرده که امر...

سه مرکب دارم؛ بازبسته؛ چون نعمتی پدید آید، بر مرکب شکر نشینم...

آرزو ها پایان ندارد.آدمی به هر جا می رود، گمان می کند به غای...

Without any explanation...💬

یازدهم آذر؛ سالروز شهادت میرزا کوچک‌خان جنگلی است؛ مجاهدی که...

دوپارتی اس\مات تهیونگپارت۲(اخر)ویو ا.ت... بردم تو اتاق دونفر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط