📝مشکلی که من با لغت "معلولیت" دارم این است که
📝مشکلی که من با لغت "معلولیت" دارم این است که
به محض شنیدن معلولیت، همه به یادکسانی می افتند که نمی بینندیا نمی شنوند یانمیتوانندراه بروند.
در حالی که اینها اگر هم معلولیت باشد، ساده ترین شکل آن است.
آنها که احساس در وجودشان مرده است رامعلول نمیدانیم.
آنها که نمیتوانندیا نمیخواهندیا نیاموخته اند که صادقانه درمورداحساسشان حرف بزنندرا معلول نمیدانیم.
آنهاکه نمیتوانند دوستی های خوب و بلندمدت بسازند رامعلول نمیدانیم.
آنها که نمیتوانند بفهمند که درزندگی چه میخواهند رامعلول نمیدانیم.
آنها که چشمشان جزخودشان نمی بیندرامعلول نمیدانیم.
آنها که دستشان به امید نمیرسد و در انتظارند که دیگران امید و انگیزه را پیش پایشان قرار دهند را معلول نمیدانیم.
این "معلولیت های واقعی" را نمی بینیم.
و از اینکه دست و پا و چشم و گوش داریم، احساس سلامت میکنیم !
به محض شنیدن معلولیت، همه به یادکسانی می افتند که نمی بینندیا نمی شنوند یانمیتوانندراه بروند.
در حالی که اینها اگر هم معلولیت باشد، ساده ترین شکل آن است.
آنها که احساس در وجودشان مرده است رامعلول نمیدانیم.
آنها که نمیتوانندیا نمیخواهندیا نیاموخته اند که صادقانه درمورداحساسشان حرف بزنندرا معلول نمیدانیم.
آنهاکه نمیتوانند دوستی های خوب و بلندمدت بسازند رامعلول نمیدانیم.
آنها که نمیتوانند بفهمند که درزندگی چه میخواهند رامعلول نمیدانیم.
آنها که چشمشان جزخودشان نمی بیندرامعلول نمیدانیم.
آنها که دستشان به امید نمیرسد و در انتظارند که دیگران امید و انگیزه را پیش پایشان قرار دهند را معلول نمیدانیم.
این "معلولیت های واقعی" را نمی بینیم.
و از اینکه دست و پا و چشم و گوش داریم، احساس سلامت میکنیم !
۵۳۵
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.