آسمان آبی ام را یک نفر دزدید و رفت

آسمان آبی ام را یک نفر دزدید و رفت
هر چه عاشق تر شدم این نکته را فهمید و رفت ...

از عبور یک نفر در کوچه ام باران گرفت
آمد و ابر نگاهش بر دلم بارید و رفت

رودی از شعر و غزل در غربتم جاری شده
لحظه ای بر آسمان شعر من تأبید و رفت

کودک دل نم نمک با بودنش پا می گرفت
آخر از چشم سیاهش فطره ای لرزید و رفت

محو دریای خیالش آرزو کردم بمان
آرزویم را شبی در بقچه ای پیچید و رفت.......
دیدگاه ها (۱)

تا کی ای دلبر،دلِ من بارِ تنهایی کشد؟ترسم از تنهاییاحوالم به...

داشتن قلبی با لطافت در دنیای بی رحمنشانه ی شجاعت است ...

اسفند که عاشق شویسال را با بوسه تحویل می کنیحتی اگر سال نو،ن...

روزهای پایانی ساله یادمون باشهدل تکونی از خونه تکونی مهمتره ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط