بابا حوصلم سر رفته
بابا حوصلم سر رفته...!!!!
دکتر چهل و پنج روز بهش استراحت داده بود.
آوردیمش خونه. عصر نشده گفت: بابا حوصلم سر رفته...!
گفتم چی کار کنم بابا. گفت : منو ببر سپاه.بچه ها رو ببینم. بردمش
تا ده شب ازش خبری نشد.
ساعت ده تلفن کرد گفت: من اهوازم
بی زحمت داروهام رو بده یکی بیاره...!!!
..........................................
.....................................
آن شب به سنگر ما آمده بود تا شب را در سنگر بگذراند ولی ما او را نمیشناختیم.هنگام خواب گفتیم: پتو نداریم!
گفت: ایرادی نداره .. یک برزنت زیر خود انداخت و خوابید.صبح وقت نماز فرمانده گردانمان آمد و گفت: برادر خرازی شما جلو بایستید.و ما آنوقت تازه او را شناختیم....
هدیه به روح شهید حاج حسین خرازی صلوات....
دکتر چهل و پنج روز بهش استراحت داده بود.
آوردیمش خونه. عصر نشده گفت: بابا حوصلم سر رفته...!
گفتم چی کار کنم بابا. گفت : منو ببر سپاه.بچه ها رو ببینم. بردمش
تا ده شب ازش خبری نشد.
ساعت ده تلفن کرد گفت: من اهوازم
بی زحمت داروهام رو بده یکی بیاره...!!!
..........................................
.....................................
آن شب به سنگر ما آمده بود تا شب را در سنگر بگذراند ولی ما او را نمیشناختیم.هنگام خواب گفتیم: پتو نداریم!
گفت: ایرادی نداره .. یک برزنت زیر خود انداخت و خوابید.صبح وقت نماز فرمانده گردانمان آمد و گفت: برادر خرازی شما جلو بایستید.و ما آنوقت تازه او را شناختیم....
هدیه به روح شهید حاج حسین خرازی صلوات....
- ۱.۲k
- ۰۹ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط